سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ورع زیباست ولی در دانشمندان زیباتر است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

مقاله عالم عقول از منظر ابن ‏سینا و شیخ اشراق تحت فایل ورد (word

ارسال‌کننده : علی در : 95/4/18 3:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله عالم عقول از منظر ابن ‏سینا و شیخ اشراق تحت فایل ورد (word) دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله عالم عقول از منظر ابن ‏سینا و شیخ اشراق تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله عالم عقول از منظر ابن ‏سینا و شیخ اشراق تحت فایل ورد (word)

چکیده  
مقدّمه  
دیدگاه ابن ‏سینا در مورد چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى  
عقول طولیه در اندیشه ابن ‏سینا  
عقل فعّال در اندیشه ابن ‏سینا  
دیدگاه شیخ اشراق در مورد چگونگى صدور موجودات از نورالانوار  
انوار قاهره طولیه در اندیشه سهروردى  
مقایسه تطبیقى دو دیدگاه  
عالم انوار قاهره عرضیه  
ادلّه سهروردى در اثبات مثل افلاطونى  
انکار مثل توسط ابن ‏سینا و نقد دیدگاه وى توسط سهروردى  
مقایسه تطبیقى دو دیدگاه  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله عالم عقول از منظر ابن ‏سینا و شیخ اشراق تحت فایل ورد (word)

ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقّق الطوسى و العلّامه قطب‏الدین رازى، قم، البلاغه، 1375

ـ ـــــ ، التعلیقات، بیروت، مکتبه‏الاعلام الاسلامى، 1404ق

ـ ـــــ ، الشفا (الالهیات)، تصحیح سعید زائد، قم، کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1404ق

ـ ـــــ ، الشفا (النفس)، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1385

ـ ـــــ ، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1371

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى، 1363

ـ ـــــ ، النجاه، تحقیق محمّدتقى دانش‏پژوه، دوّم، تهران، دانشگاه تهران، 1379

ـ ـــــ ، الهیات دانشنامه علایى، تصحیح محمّد معین، چ دوم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383

ـ ـــــ ، رسائل، قم، بیدار، 1400ق

ـ ـــــ ، رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسبّبات، تصحیح موسى عمید، چ دوّم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383

ـ ـــــ ، رساله نفس، چ دوم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383

ـ ـــــ ، رساله‏العروس، تهران، علمى و فرهنگى، 1362

ـ ـــــ ، شرح اثولوجیا (در کتاب ارسطو عندالعرب)، تحقیق عبدالرحمن بدوى، چ دوم، کویت، وکاله المطبوعات، 1978م

ـ ـــــ ، عیون‏الحکمه، تحقیق عبدالرحمن بدوى، چ دوم، بیروت، دارالقلم، 1980م

ـ الفاخورى، حنّا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى، 1377

ـ بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1375

ـ جوادى آملى، عبداللّه، شرح حکمت متعالیه، چ دوم، قم، اسراء، 1382

ـ حسن‏زاده آملى، حسن، رساله وحدت از نگاه عارف و حکیم، قم، الف لام میم، 1383

ـ ـــــ ، هزار و یک نکته، تهران، رجاء، 1365

ـ دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى، تهران، مرکز دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، 1370

ـ رازى، فخر، المباحث المشرقیه، چ دوم، قم، بیدار، 1411ق

ـ رحیمیان، سعید، فیض و فاعلیت وجودى، قم، بوستان کتاب، 1381

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح‏المنظومه، تعلیق حسن حسن‏زاده آملى، تهران، ناب، 1369

- سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات، تصحیح سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 3

ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، تصحیح نجفقلى حبیبى، چ سوم، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 4

ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، تصحیح هانرى کربن، چ سوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 1و2

ـ شهرزورى، شمس‏الدین، شرح حکمه‏الاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372

ـ شیرازى، قطب‏الدین، شرح حکمه‏الاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه‏الحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضى، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385

ـ غزالى، ابوحامد، تهافت الفلاسفه، تهران، شمس تبریزى، 1382

ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، تعلیق على بوملحم، بیروت، الهلال، 1995م

ـ کردفیروزجایى، یارعلى، نوآورى‏هاى فلسفه اسلامى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1387

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاءالتراث، 1981م

ـ ـــــ ، الشواهدالربوبیه، قم، مطبوعات دینى، 1382

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ نصر، سیدحسین، سه حکیم مسلمان، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى، 1382

ـ یثربى یحیى، ترجمه حکمت اشراق، قم، بوستان کتاب، 1385

چکیده

برخى بر این عقیده‏اند که سهروردى جز تغییر اصطلاحات، کار دیگرى در فلسفه نکرده است؛ بر این اساس، اختلاف و افتراقى با مشّاء ندارد. در مقاله حاضر، با تأمّل بر دیدگاه شیخ اشراق درباره عالم عقول و مقایسه آن با دیدگاه‏هاى ابن‏سینا، این فرضیه را به اثبات خواهیم رساند که سهروردى در عین آنکه از بستر مشّایى بهره مى‏برد و خود نخست مشّایى بوده است، امّا به طور روشن از این مکتب جدا مى‏شود. او با توجه به مبانى فلسفى خاصّ خود، برخى مراتب هستى همچون عالم عقول عرضیه را اثبات مى‏کند. افزون بر این، مراتب مورد اتّفاق همچون عالم عقول طولیه نیز در دستگاه سازوار هستى‏شناختى وى تفسیر و تحلیل‏هاى جدید و مستقلى مى‏یابد. البته، سهروردى در برخى موارد نسبت به ابن‏سینا کاستى‏هایى دارد؛ امّا در مجموع، تبیین‏هاى وى در این‏باره دقیق‏تر به نظر مى‏رسد

کلیدواژه‏ها: ابن‏سینا، شیخ اشراق، سهروردى، عقول طولیه، عقول عرضیه، عالم عقول، مراتب هستى

 

مقدّمه

تعقّل و خردورزى، ودیعه‏اى الهى است که به انسان داده شده است. انسان در هر زمان و مکان، همواره، فکر و اندیشه را با خود به همراه داشته است. در میان انبوه اندیشه‏هاى بشرى، آنچه مربوط به شناخت هستى و وسایط فیض الهى است، مورد توجه بیشترى قرار گرفته؛ و بدین لحاظ، دیدگاه‏هاى فلسفى متفاوتى نیز ارائه گشته است. یکى از مراتب هستى که فلاسفه آن را در تبیین کیفیت چینش نظام هستى مورد بحث قرار داده‏اند، عالم عقول است. در این میان، ابن‏سینا و شیخ اشراق به عنوان نمایندگان دو مکتب فلسفى مشّاء و اشراق، با توجه به مبانى فلسفى خاصّ خود، رهیافت‏هاى متفاوتى به این مسئله داشته‏اند. بدین‏سان، تبیین دیدگاه‏هاى این دو فیلسوف گران‏قدر مسلمان ـ که دغدغه ارائه تصویرى روشن و صحیح از این نشئه از نشئات وجود را داشتند ـ ضرورى به نظر مى‏رسد. بدیهى است که تأمّل در مکاتب فلسفى و مقایسه آنها با یکدیگر مى‏تواند ما را در مسیر فهم فلسفه‏ها و نیز نقاط ضعف و قوّت آنها یارى رساند. از این گذشته، به یقین، فهم حکمت متعالیه صدرایى بدون درک عناصر مشّایى و اشراقى آن امکان‏پذیر نیست. از این‏رو، تأمّل در دیدگاه ابن‏سینا و شیخ اشراق در مورد عالم عقول، تأثیر بسزایى در این زمینه خواهد داشت

 

دیدگاه ابن ‏سینا در مورد چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى

ابن‏ سینا با در نظر گرفتن اختلاف اساسى وجودى میان جهان و حضرت حق، به مسائل مربوط به آفرینش و مراتب هستى مى‏پردازد و مى‏کوشد تا نشان دهد که چگونه کثرت از وحدت پدید آمده است. وى در این مسیر ـ پیوسته ـ واژه‏هاى فیض (فیضان)،1 انبجاس، صدور، ابداع و خلق را به کار مى‏برد2 و نظریه خود را بر اساس خلقت ابداعى عالم قرار داده3 و صدور موجودات را از راه فیض توجیه مى‏کند.4 واژه «فیض» اصطلاحى نوافلاطونى است که تلاش مى‏کند سرچشمه و فرایند شکل‏گیرى موجودات عالم هستى را تبیین نماید، که تنسیق بسامان آنْ از آنِ فلوطین، و مرجع فلاسفه مسلمان در آشنایى با این نظریه کتاب اثولوجیاست.5 این اندیشه از همان ابتداى ورود به حوزه اندیشه اسلامى از طریق کتاب اثولوجیا، که به خطا منسوب به ارسطو شده بود، جاى خود را در اندیشه فلاسفه مسلمان تثبیت کرد و با اندک تغییراتى که در آن به منظور هماهنگى با آموزه‏هاى دینى صورت گرفت، مورد قبول آنها واقع شد. دلیل اقبال فلاسفه مسلمان به این اندیشه آن است که این نظریه (برخلاف نظریه «خلق از عدم» متکلمان)، به سبب تبیین دقیق ربط کثرت به وحدت، عمیقا پرواى توحید دارد؛ همین نقطه قوّت موجب شد که فیلسوف مسلمانى چون ابن‏سینا اهتمام ویژه‏اى بدان مبذول دارد

ابن‏سینا با تکیه بر طرح فلوطینى مبنى بر صدورهاى متوالى سلسله مراتب وجود، درصدد شرح کیفیت آفرینش برمى‏آید6 و پس از بیان اینکه صرف تعقّل واجب تعالى نسبت به نظام خیر، علّت وجود آن مى‏باشد (چون تعقّل او عین اراده و قدرت است؛ او آنچه را تعقّل کرده، قادر بر آن بوده است. و لذا اراده‏اش مى‏کند و بدین ترتیب ایجادش مى‏نماید)،7 مى‏گوید: صدور موجودات از واجب تعالى نه از راه قصد و اراده است و نه بر سبیل طبع؛ زیرا قصد و اراده مستلزم نقص و موجب تکثّر ذات واجب است8 و خلقت عالم به نحو فعل بالطبع نیز ملازم با عدم رضایت و آگاهى واجب تعالى به فعلش مى‏باشد. بنابراین، صدور و فیضان نظام هستى از حضرت حق به نحو لزوم خواهد بود؛9 یعنى حضرت حق نسبت به فعلش واجب‏الفاعلیه است. از طرف دیگر، خود ابن‏سینا بیان مى‏کند که چون فیض به معناى فیضان، جریان، و جوشش وجود است، لذا ایجاد حضرت حق ـ که اراده زائد بر ذات ندارد ـ به نحو فیض مى‏باشد و موجودات همگى به نحو ضرورى، لازم و طبیعى از ذات او ناشى شده‏اند؛ بدون آنکه این فیضان موجب تغییرى در ذات حق شود.10 بدین لحاظ، روشن مى‏شود که قول به فاعل بالطبع بودن واجب تعالى ـ که غزالى به ابن‏سینا نسبت داده است11 ـ باطل مى‏باشد

ابن‏سینا در تبیین چگونگى پیدایش موجودات، اصل فلوطینى12 دیگرى را مى‏پذیرد که به «قاعده الواحد» معروف است. بنابر مفادّ این اصل، اگر علّتى به تمام معنا واحد باشد و در آنْ هیچ جهت کثرتى نباشد (واحد من جمیع‏الجهات)، معلولى هم که بى‏واسطه از آن به وجود مى‏آید واحد است.13 از این‏رو، صدور بیش از یک معلول در عرض هم از علّت واحد (به طورى که یکى واسطه دیگرى نباشد)، نشانه ترکیب و تکثّر در آن علّت مى‏باشد

عقول طولیه در اندیشه ابن ‏سینا

ابن‏سینا در ابتدا به چگونگى صدور عقل اوّل پرداخته و اشاره مى‏کند که چون واجب تعالى، واحد من جمیع‏الجهات و عقل محض است و تعقّل او موجب صدور عالم مى‏گردد، پس نخستین صادر از او به گونه فیض بر طبق قاعده الواحد15 باید یک عقل بسیط باشد16 و لذا جایز نیست اوّلین موجودى که از او ابداع مى‏شود کثیر باشد، چه این کثرتْ عددى باشد و یا بر مبناى انقسام به مادّه و صورت؛ زیرا پیدایش و لزوم پدیده‏ها از او تنها به خاطر ذات اوست، نه به خاطر چیز دیگرى. و آن جهت و حکمى که در ذات حق منشأ پیدایش این پدیده مى‏شود جهت و حکمى نیست که از آن، نه این پدیده، بلکه پدیده دیگرى لازم آید.17 این صادر اوّل جز عقل، که مجرّد محض است، نخواهد بود؛ زیرا موجود یا جوهر است یا عرض (و جوهر نیز خارج از عقل یا نفس یا جسم یا مادّه و یا صورت نمى‏باشد.) صادر اوّل عرضى از اعراض نمى‏تواند باشد، زیرا عرض در وجود خود محتاج موضوع است و موضوع آنْ جسم است که مرکّب از مادّه و صورت مى‏باشد؛ به همین دلیل، صادر اوّل جسمى از اجسام نیز نمى‏تواند باشد. اجزاى سازنده جسم یعنى مادّه و صورت هم به دلیل احتیاج به یکدیگر، صادر اوّل نخواهند بود؛ زیرا مادّه، قوّه محض است و بدون صورت ـ که شریکه‏العلّه براى اوست ـ فعلیتى ندارد و صورت نیز در تشخّص خود، محتاج به مادّه است و لذا تحقّق آنها در خارج به تنهایى ممکن نیست. نفس نیز اگرچه ذاتا موجودى مجرّد است، امّا در افعّال خود به بدن تعلّق دارد. بنابراین، ممکن نیست صادر اوّلْ جوهرى جز عقل مجرّد باشد که در غیر این صورت، به تکثّر ذات واجب تعالى مى‏انجامد.18 بدین‏ترتیب، ابن‏سینا با استفاده از مبانى فلسفى خود ـ مانند قاعده الوحد و توحید واجب تعالى و بساطت او ـ صدور عقل اوّل را اثبات مى‏نماید

پس از صادر اوّل، نوبت به صدور عقول طولى بعدى مى‏رسد؛ زیرا نظام هستى، از دیدگاه ابن‏سینا، نظامى طولى است.19 بدین لحاظ، ابن‏سینا براى تبیین این مطلب ابتدائا به کثرت عقول اشاره مى‏کند تا روشن شود که واسطه میان واجب تعالى و عوالم بعدى فقط یک عقل نیست؛ بلکه براى رسیدن به کثرات عوالم پایین‏تر، عقول متعدّد لازم است

استدلال ابن‏سینا این‏گونه است که: افلاک، کثیره‏العدد هستند و همگى نمى‏توانند از عقل اوّل صادر شوند؛ زیرا این‏همه جهات کثرت در او نیست تا روا باشد که این‏همه فلک از او صادر شود.20 از طرف دیگر، چه بسا گفته شود که بر اساس قاعده الواحد، صادر دوم و سوم و; نیز باید واحد باشند. براى دفع این توهّم، ابن‏سینا بیان مى‏کند که قاعده مخصوص حضرت حق مى‏باشد و ممکن نیست که صادر اوّل، مانند واجب تعالى، واحد بسیط من جمیع‏الجهات باشد؛ زیرا در این صورت، جز عقل چیز دیگرى از آن به وجود نمى‏آید و این سلسله هرگز به پیدایش اجسام منتهى نمى‏شود (در حالى که یقینا اجسام به وجود آمده‏اند). پس براى اینکه کثرات صادر شوند، باید کثرتى هرچند اعتبارى در عقل اوّل وجود داشته باشد.21 بدین لحاظ، ابن‏سینا اشاره مى‏کند که صادر اوّل، ذات واحدى است که جهت‏هاى متکثّر دارد و از هریک از آن جهات کثیره، معلول خاصّى صادر مى‏شود. وى در برخى آثارش،22 ترتیب صدور عقول و نفوس و افلاک را بر حسب رأى فارابى نقل و تأیید مى‏کند.23 از نظر فارابى، در عقول، دو جهت کثرت فرض شده که از یک جهت عقل بعدى، و از جهت دیگر فلک صادر مى‏شود

فیکون بماله من عقله الاوّل الموجب لوجوده و بماله من حاله عنده مبدئا لشى‏ء و بماله من ذاته مبدئا لشى‏ء آخر; فیکون بما هو عاقل للاوّل الذى وجب به مبدئا لجوهر عقلى و بالآخر مبدئا لجوهر جسمانى

ابن‏سینا در آثار دیگرش25 نظریه فارابى را بسط بیشترى مى‏دهد و به صدور سه معلول از عقل اوّل اشاره کرده و مى‏گوید

صادر اوّل ممکن‏الوجود بالذّات است و ذات خود و علّتش را که همان واجب‏الوجود بالذّات است، تعقّل مى‏کند. و بدین ترتیب، از آن جهت که واجب‏الوجود را تعقّل مى‏کند عقل دوم، و از آن حیث که خودش را تعقّل مى‏کند نفس فلک اقصى، و از آن حیث که ممکن بالذّات است جرم فلک آقصى صادر مى‏شود

شایان ذکر است که این سه جهت که در عقل اوّل گفته شد، به کثرت در ذات واجب تعالى منجر نمى‏شود؛ زیرا این کثرت از واجب تعالى ناشى نشده است. از حضرت حق، تنها وجود عقل اوّل صادر شده است و باقى جهاتِ کثرت همگى لازمه وجود امکانى و حدوث عقل اوّل مى‏باشند و کثرت‏هایى اضافى محسوب مى‏شوند که با وحدت عقل اوّل منافاتى ندارند. و به قول ابن‏سینا

و لیست الکثره له عن الاوّل فان امکان وجوده امر له بذاته لا بسبب الاوّل بل له من الاوّل وجوب وجوده ثم کثره انّه یعقل الاوّل و یعقل ذاته کثره لازمه لوجوب حدوثه و نحن لا نمنع ان یکون عن شى‏ء واحد ذات واحده ثم یتبعها کثره اضافیه لیست فى اوّل وجوده و داخله فى مبدأ قوامه

این تأمّلات سه‏گانه ایجادکننده وجود، در دیگر عقول نیز تکرار مى‏شود تا آن‏گاه که سلسله مراتب عقول و افلاک کامل گردد. راه دیگر ابن‏سینا براى اثبات کثرت عقول، استدلالى انّى است؛ به این بیان که هر فلکى براى تشبّه به عقل خاصّى حرکت مى‏کند و اختلاف تشبّهات مستلزم اختلاف مشبّه‏به‏ها (عقول) مى‏باشد؛ زیرا اگر همه افلاک براى تشبّه به یک عقل حرکت مى‏کردند، حرکات آنها متشابه بود (در حالى که این‏گونه نیست.)28 بنابراین، پس از صادر اوّل، ما با عقول طولیه‏اى مواجه هستیم که رابطه علّى و معلولى دارند

نکته دیگر اینکه ابن‏سینا نظریه عقول مجرّده طولیه را با نظریه افلاک پیوند مى‏زند و دَه عقل را معرفى مى‏کند؛ به این بیان که سلسله عقول باید تا آخرین افلاک ادامه داشته باشد (باید به تعداد حرکات افلاک، عقول مجرّده داشته باشیم تا افلاک بدون علّت باقى نمانند.)29 و از آنجا که افلاک بنا بر هیئت بطلمیوسى نُه عدد مى‏باشند، باید نُه عقل داشته باشیم؛ عقل اوّل تا نهم، به ترتیب، فاعل و مدبّر فلک اقصى تا فلک نهم هستند و یک عقل هم که فاعل و مدبّر موجودات عالم کون و فساد است.30 در نتیجه، عقول طولیه، دَه عدد خواهند بود

در پایان، نکته‏اى که مى‏توان به آن اشاره کرد، این است که بیان ابن‏سینا در توضیح عقول و افلاکْ بیشتر با عبارات «نحن لانمنع» یا «یجوز أن یکون» و نظایر اینها مى‏باشد که شاید بدان جهت باشد که او نظریه افلاک و تعداد معیّنى از عقول را اصل موضوع، ظنّى و مأخوذ از هیئت قدیم مى‏دانسته است.32 و به همین لحاظ است که خواجه نصیر با تأثّر از شیخ اشراق توانست در کلام او رخنه، و عدم لزوم عقول ده‏گانه را اثبات کند

عقل فعّال در اندیشه ابن ‏سینا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :

مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرف

ارسال‌کننده : علی در : 95/4/18 3:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان تحت فایل ورد (word) دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان تحت فایل ورد (word)

چکیده  
مقدّمه  
معناى لغوى «برزخ»  
معانى اصطلاحى برزخ  
1 معناى برزخ در اصطلاح حکما  
2 معناى برزخ در اصطلاح عرفا  
3 معناى برزخ در اصطلاح متکلّمان  
ارتباط معانى فوق با یکدیگر  
معناى لغوى مثال  
معانى اصطلاحى عالم مثال  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان تحت فایل ورد (word)

ـ آرتور، جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن، ترجمه فریدون بدره‏اى، تهران، توس، 1372

ـ آشتیانى، سید جلال‏الدین، شرح مقدّمه قیصرى بر فصوص الحکم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1365

ـ ابن‏سینا، حسین‏بن عبداللّه، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375

ـ ابن‏عربى، محیى‏الدین، فتوحات المکّیه، بیروت، دارصادر، بى‏تا

ـ ـــــ ، مطلع خصوص الکلم فى معانى فصوص الحکم، شرح داوودبن محمود قیصرى، تهران، انوارالهدى، 1416ق

ـ ابن‏فارس، محمّدبن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، مکتب الاعلام‏الاسلامى، 1404ق

ـ ابن‏منظور، محمّدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1416ق

ـ الازهرى، محمّدبن احمد، معجم تهذیب اللغه، بیروت، دارالمعرفه، 1422ق

ـ انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1408ق

ـ ایجى، عبدالرحمن‏بن احمد، المواقف فى علم الکلام، بیروت، عالم‏الکتب، بى‏تا

ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، شریف رضى، 1409ق

ـ جامى، عبدالرحمن‏بن احمد، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، مقدّمه، تصحیح و تعلیقات ویلیام چیتیک و پیشگفتار سید جلال‏الدین آشتیانى، چ دوم، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1370

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، تهیه و تنظیم حمید پارسانیا، قم، اسراء، 1375

ـ جوهرى، اسماعیل‏بن حمّاد، الصّحاح، تاج اللّغه و صحاح العربیه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1399ق

ـ حسن‏زاده آملى، حسن، دو رساله مثل و مثال، تهران، طوبى، 1382

ـ حلّى، حسن‏بن یوسف، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدّمه و تعلیقات حسن حسن‏زاده آملى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1413ق

ـ داماد، میر محمّدباقر، القبسات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1367

ـ دشتکى، غیاث‏الدین، اشراق هیاکل النور، تقدیم و تحقیق على اوجبى، تهران، میراث مکتوب، 1382

ـ دوانى، جلال‏الدین، شواکل الحور فى شرح هیاکل النور، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1411ق

ـ رازى، فخرالدین، کتاب معالم اصول الدین، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1992م

ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت و دمشق، الدار الشامیه و دارالقلم، بى‏تا

ـ زبیدى، محمّدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بى‏تا

ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشاف عن غوامض التنزیل، چ سوم، بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، تهران، ناب، 1422ق

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چ سوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380

ـ سیوطى، جلال‏الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت‏اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1404ق

ـ شهرزورى، شمس‏الدین محمّد، رسائل شجره الالهیه فى علوم الحقایق الربانیه، مقدّمه، تصحیح و تحقیق نجفقلى حبیبى، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، 1383

ـ ـــــ ، شرح حکمه الاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372

ـ شیرازى، قطب‏الدین، شرح حکمت الاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383

ـ شیر، السید ادّى، معجم الالفاظ الفارسیه المعرّبه، بیروت، مکتبه لبنان، 1990م

ـ صدوق، محمّدبن على، الاعتقادات فى دین الامامیه، قم، علمیه، 1412ق

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، مکتبه النشر الاسلامى، 1417ق

ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، تعلیقه غلامرضا فیّاضى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382

ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع البیان، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372

ـ طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، چ دوم، بى‏جا، مکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، بى‏تا

ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا

ـ طوسى، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375

- عبدالجبار، بن احمد، شرح الاصول الخمسه، بى‏جا، مکتبه وهبه، 1408ق

ـ عبودیت، عبدالرسول و مجتبى مصباح، خداشناسى فلسفى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384

ـ عبدالرسول، عبودیت، هستى‏شناسى، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379

ـ ـــــ ، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1389

ـ فنارى، محمّدبن حمزه، مصباح الأنس فى شرح غیب الجمع و الوجود، چ دوم، بى‏جا، فجر، 1363

ـ فیروزآبادى، محمّدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1412ق

ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، علم الیقین فى اصول الدین، قم، بیدار، 1418ق

ـ قرطبى، محمّدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364

ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1365

ـ لاهیجى، بهایى، رساله نوریه در عالم مثال، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، چ دوم، تهران، دفتر مطالعات دینى هنر، 1372

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1377

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1368

ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، تصحیح الاعتقاد، قم، رضى، 1363

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، اسرار الآیات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360

ـ ـــــ ، الحاشیه على الهیات الشفاء، قم، بیدار، بى‏تا

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، اعلمى، 1423ق

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعى للنشر، 1360

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، چ دوم، قم، بیدار، 1366

ـ یزدان‏پناه، سید یداللّه، مبانى و اصول عرفان نظرى، نگارش سید عطاء انزلى، قم، مؤسسه آمورشى و پژوهشى امام خمینى، 1389

چکیده

واژه «برزخ» در لغت و نیز در اصطلاح، معانى گوناگونى دارد که عدم توجه دقیق به این معانى، گاه موجب سوء برداشت از آن واژه مى‏شود. از این‏رو، شایسته است که در یک پژوهش تطبیقى، معانى واژه «برزخ» را در اصطلاح فلاسفه، عرفا، و متکلّمان به طور دقیق بررسى نماییم تا به این وسیله مانع از هرگونه سوء برداشت از این واژه در اصطلاحات گوناگون شویم

از دیدگاه فلاسفه مسلمان، برزخ به مرتبه‏اى از وجود گفته مى‏شود که حدّ وسط بین عالم مادّه و عالم عقل است و به دو قسم متّصل و منفصل تقسیم مى‏شود. امّا از نظر عرفا، برزخ به دو قسم نزولى و صعودى تقسیم مى‏گردد؛ قوس نزول و صعود برزخ عرفا هرکدام حصّه‏اى از مثال منفصل فلاسفه محسوب مى‏شود. از دیدگاه متکلّمان، برزخ همان عالم حدّ فاصل مرگ و قیامت انسان است که از نظر مفهوم، با برزخ در اصطلاح فلاسفه و عرفا تباین دارد؛ ولى از نظر مصداق، همان قوس صعودى برزخ عرفاست و با برزخ فلاسفه رابطه عامّ و خاصّ من‏وجه دارد

کلیدواژه‏ها: برزخ، مثال، مادّه، عالَم، فلسفه، عرفان، کلام، متّصل، منفصل، صعودى، نزولى

 

مقدّمه

در نگاه فلاسفه، متکلّمان، عرفا، و شاید سایر اندیشمندان، واژه «برزخ» معانى متفاوتى دارد. این معانى با یکدیگر بى‏ارتباط نیستند؛ ولى از آنجا که عدم توجه دقیق به معناى واژه «برزخ» در علوم مختلف گاهى موجب برداشت‏هاى ناصواب مى‏شود، لازم است این واژه را در علوم مختلف بررسى کنیم

 

معناى لغوى «برزخ»

«برزخ» در لغت به معناى جداکننده، حائل، جداکننده مخفى، و حدّ وسط بین دو چیز است.1 اهل لغت درباره ریشه این کلمه دو قول دارند

1 برخى معتقدند که این کلمه، در اصل، از کلمه «براز» (به فتح باء) گرفته شده است.2 «براز» به معناى زمین پهناورى است که بین دو دریا یا بین دو رودخانه بزرگ فاصله انداخته است.3 کلمه «برزخ» بعدها از معناى اصلى خود خارج شد و بر هر چیزى که بین دو چیز دیگر فاصله مى‏انداخت، و آنها را از یکدیگر جدا مى‏کرد، اطلاق گشت؛ به طورى که حدّ فاصل (مرز) سایه و آفتاب را هم برزخ نامیدند.4 به همین ترتیب، درباره انسانى که اسلام آورده، ولى هنوز ایمان او کامل نشده است (و به عبارتى، هنوز بین شکّ و یقین به سر مى‏برد) گفته مى‏شود: او در برازخ‏الایمان است؛ یعنى بین ابتداى ایمان و انتهاى ایمان قرار دارد.5 بر اساس این قول، حرف «خاء» در کلمه «برزخ» زائده بوده و دلالت بر مبالغه و تأکید مى‏کند

2 برخى دیگر از اهل لغت، ریشه کلمه «برزخ» را لفظى غیرعربى مى‏دانند که به ادبیات عرب راه پیدا کرده است. پس، از نظر آنان، این کلمه «معرّب» از فارسى است. امّا در صورت معرّب بودن این واژه نیز اهل لغت، درباره اصل و ریشه آن اتّفاق‏نظر ندارند. برخى ریشه این کلمه را «برزه» مى‏دانند که در حقیقت، به معناى حاجز و جداکننده است.7 برخى نیز آن را برگرفته از «پرژک» (به معناى ناله و شیون)،8 «پرسنگ» (به معناى واحد اندازه‏گیرى زمین)،9 و غیره دانسته‏اند

برخى از لغت‏دانان، با توجه به دو نکته زیر، تأیید مى‏کنند که واژه «برزخ» معرّب است

الف) هیچ‏یک از واژه‏نامه‏هاى عربى، براى آن، ریشه فعلى ذکر نکرده‏اند

ب) هیچ‏کدام از اهل لغت نتوانسته‏اند نمونه‏اى از کاربرد آن را در اشعار کهن عربى پیدا کنند؛ از این‏رو، همگى لغت‏دانان کوشیده‏اند واژه فوق را با مطالبى تفسیر نمایند که در قرآن آمده است

گاهى در عبارات برخى از لغت‏دانان نیز دیده مى‏شود که آنها با نگاهى دینى، واژه «برزخ» را معنا کرده و آن را مرکّب از دو واژه «برزه» و «اخوکه» (barzaxu + ahu) دانسته‏اند. با توجه به اینکه جزء اوّل به معناى «بلند و رفیع» و جزء دوم به معناى «هستى» است، مجموعا معناى «هستى بلند» از آن برمى‏آید و در برابرِ واژه «دوزخ» قرار مى‏گیرد که به معناى «هستى بد» است

با تمام اختلاف‏نظرهایى که درباره ریشه واژه «برزخ» و «معرّب» بودن یا نبودن آن وجود دارد، همه لغت‏دانان معناى واژه فوق را همان «حاجز»، «حائل»، «حدّ وسط بین دو چیز» و امثال آن مى‏دانند و در این‏باره، هیچ اختلافى با یکدیگر ندارند

چنان‏که در بحث‏هاى آینده به طور مفصّل خواهد آمد، یکى از وجه تسمیه‏هاى عالم برزخ همان واسطه بودن این عالم بین دنیا و آخرت است. به همین ترتیب، عالم مثال را نیز که حدّ وسط بین عالم مادّه و عالم عقل است، برزخ گفته‏اند. کتب لغت هم این حقیقت را بیان کرده‏اند

معانى اصطلاحى برزخ

1 معناى برزخ در اصطلاح حکما

برزخ، از دیدگاه اغلب فلاسفه مسلمان، همان عالم مثال است که حدّ وسط عالم مادّه و عالم عقل مى‏باشد؛ یعنى این عالم از مادّه مجرّد است، ولى برخى از آثار مادّه از قبیل: کم، کیف، وضع و; را دارد

فلاسفه اشراقى و صدرایى قائل به وجود عالم مثال هستند؛ امّا پیروان مکتب مشّاء و نیز ابن‏سینا عالم مثال را انکار مى‏کنند. فلاسفه اشراقى و صدرایى عالم مثال را به متّصل و منفصل تقسیم مى‏کنند: مثال متّصل همان عالمى است که وابسته به نفس انسان مى‏باشد و ذهن انسان در پیدایش آن تأثیر دارد (مانند: صورت‏هاى ذهنى)؛ مثال منفصل عالمى است که وابسته به ذهن انسان نیست، و به تعبیر فلاسفه، قوّه دماغیه یا ادراکىِ انسان در پیدایش آن نقشى ندارد (مانند: وجود انسان مثالى بعد از مرگ و قبل از قیامت.)

ایشان براى اثبات هرکدام از مثال متّصل و منفصل ادلّه جداگانه‏اى به دست داده‏اند، همان‏گونه که مشّاییان به منظور ردّ عالم مثال ادلّه‏اى بیان کرده‏اند. البته، فلاسفه اشراقى اصطلاح «برزخ» را در معناى عالم مادّه و اجسام به کار مى‏برند و همواره، از عالم برزخ، به عالم مثال و تعبیراتى از این دست یاد مى‏کنند.15 (توضیح کامل برزخ از دیدگاه حکما در ذیل مثال متّصل و منفصل خواهد آمد.)

2 معناى برزخ در اصطلاح عرفا

پیش از پرداختن به معناى برزخ از دیدگاه عرفا، بیان مقدّمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد. در نزد عرفا، مراتب ظهور وجود بى‏نهایت است؛ امّا این مراتب در عین اینکه بى‏نهایت هستند، در پنج مرتبه کلّى با عنوان «حضرات خمس» قرار مى‏گیرند. این مراتب کلّى یا حضرات خمس از این قرارند

مرتبه اوّل یا حضرت اوّل: حضرت غیب مطلق که عبارت است از تعیّن خداوند در مرتبه احدیت (فیض اقدس) و واحدیت (فیض مقدّس.)

مرتبه دوم یا حضرت دوم: مرتبه عالم عقل که از هرگونه مادّه و عوارض آن عارى است

مرتبه سوم یا حضرت سوم: مرتبه ارواح یا همان عالم مثال که عالم برزخ نیز نامیده مى‏شود. این مرتبه از وجود «ذووجهین» است، به طورى که هم به عالم عقل شباهت دارد و هم شبیه عالم مادّه است (این مرتبه از آن جهت که مادّه ندارد، شبیه عالم عقل است و از این جهت که آثار مادّه از قبیل کم، کیف، وضع و; را دارد، شبیه عالم مادّه است.)

مرتبه چهارم یا حضرت چهارم: مرتبه عالم مادّه که عالم شهادت نیز نامیده مى‏شود

مرتبه پنجم یا حضرت پنجم: مرتبه حضرت جامعه که در لسان عرفا، بیشتر از آن به عنوان «انسان کامل» یاد مى‏شود. این مرتبه جامع هر چهار مرتبه فوق است، از این‏رو، حضرت جامعه نامیده مى‏شود

گاهى، مرتبه اوّل را که شامل دو تعیّن خداوند است، دو مرتبه به حساب آورده‏اند و گاهى آن را یک مرتبه دانسته‏اند. به همین جهت، حضرات خمس را در برخى منابع عرفانى شش مرتبه، و در برخى دیگر، پنج مرتبه مى‏دانند.17 برخى از شارحان فصوص چنین نوشته‏اند: «; المراتب منحصره فى خمس اثنتان منها منسوبتان إلى الحقّ سبحانه و ثلاث منسوبه إلى الکون و سادستها هى الجامعه بینها.»

پس از بیان این مقدّمه باید گفت که برزخ در اصطلاح عرفا همان مرتبه سوم از مراتب فوق یعنى عالم مثال است؛ امّا عرفا همین عالم برزخ یا مثال را به دو قسم تقسیم مى‏کنند

الف) برزخ نزولى: این برزخ عبارت از تجلّى خداوند در مرتبه‏اى از عالم هستى است که آن عالمْ امرى مجرّد به شمار مى‏رود، ولى برخى از آثار مادّه را دارد. به عبارتى، عرفا خلقت موجودات مثالى توسط خداوند را همان برزخ نزولى مى‏نامند. ابن‏عربى این برزخ را که همان قوس نزول آفرینش است، «غیب امکانى»19 و «برزخ اوّل»20 مى‏نامد. سبب آنکه او این برزخ را غیب امکانى مى‏نامد آن است که ظهور حقایق این عالم در عالم شهادت (مادّه) امکان‏پذیر مى‏باشد.21 گفتنى است، موجودات مجرّدى همچون فرشتگان ـ که از بدو آفرینش، برزخى و مثالى خلق شده‏اند ـ متعلّق به این عالم هستند. شاید به همین جهت باشد که برزخ اوّل را براى این عالم برگزیده‏اند

ب) برزخ صعودى: این برزخ عبارت از عالم ارواح انسانى بعد از مفارقت از نشئه دنیایى است. به عبارتى، انسان با رشد تکاملى و اشتدادى، و به تعبیر ملّاصدرا، با حرکت جوهرى به مرتبه تجرّد برزخى مى‏رسد. به بیان عرفا، از این طریق، انسان به عالم برزخ صعود مى‏کند. ابن‏عربى این عالم را «غیب محالى»22 و «برزخ اخیر» مى‏نامد. از آنجا که بازگشت حقایق عالم برزخ دوم به عالم مادّه و شهادت ـ قبل از قیامت ـ محال است، این عالم را غیب محالى نامیده‏اند.23 چنان‏که پیداست، به ارواح انسان پس از مرگ و پیش از قیامت، «موجود برزخى» (در این معنا) اطلاق مى‏شود. شاید به همین جهت باشد که این برزخ را برزخ اخیر یا برزخ دوم نامیده‏اند. البته، این برزخ ـ از نظر رتبه ـ از برزخ اوّل متأخّر است؛ زیرا موجودات عالم برزخ نزولى قبل از تحقّق عالم برزخ موجود هستند، به این بیان که آنها به اقتضاى فیض دائم خدا باید از قبل موجود باشند (زمان نیز در آنها راه ندارد.)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :

مقاله برهانهای وجوب و امکان تحت فایل ورد (word)

ارسال‌کننده : علی در : 95/4/18 3:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله برهان‌های وجوب و امکان تحت فایل ورد (word) دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله برهان‌های وجوب و امکان تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله برهان‌های وجوب و امکان تحت فایل ورد (word)

چکیده  
مقدّمه  
اقسام برهان و تطبیق آن بر برهان‌های وجودی، صدّیقین و امکان و وجوب  
قاعده «ذوات الاسباب» و برهان بر وجود خدا  
قاعده «ذوات الاسباب» در منطق  
مجرّبات و قاعده «ذوات الاسباب»  
جمع‌بندی قاعده «ذوات الاسباب» در منطق  
لمّی بودن علم به صانع از راه علم به مصنوع از نظر شیخ‌الرئیس  
انّی بودن علم به صانع از راه مصنوع نزد صدرالمتألّهین  
بازخوانی نظریه صدرالمتألّهین  
نتیجه‌گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله برهان‌های وجوب و امکان تحت فایل ورد (word)

ـ ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح محمّدبن محمّد طوسی، بی‌جا، نشر کتاب، 1403

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، البرهان، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، قم، منشورات مکتبه آیه‌اللّه المرعشی النجفی، 1404

ـ ابن کمونه، التنقیحات فی شرح التلویحات، تصحیح سیدالحسین موسوی، تهران، پایان‌نامه دکتری دانشکده الهیّات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، 1375

ـ بهمنیار، التحصیل، تحقیق مرتضی مطهّری، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران،، 1375

ـ حلّی، جمال‌الدین حسن، الجوهر النضید، قم، بیدار، 1363

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، رسائل سبعه، قم، نشر کتاب، 1362

ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1362

ـ طوسی، محمّدبن محمّد، اساس الاقتباس، چ چهارم، تصحیح مدرّس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1367

ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایه‌الحکمه، قم، مؤسسه فی طریق الحق، 1405

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، تعلیقات بر شرح حکمه‌الاشراق، قم، بیدار، بی‌تا

چکیده

فیلسوفان و منطق‌دانان از یک‌سو، برهان را معطی علم یقینی دائمی می‌دانند، و از سوی دیگر، علم به ذوسبب را جز از راه سبب آن ممکن نمی‌دانند. آنان همچنین برهان را به «لم» و «ان مطلق» و «دلیل» تقسیم کرده و معتقدند: دلیل ـ در واقع ـ برهان نبوده و معطی یقین نیست. نیز فیلسوفان از راه علم به ممکنات (معلول) برهانی بر وجود واجب می‌آورند. بنابراین، اشکال می‌شود که برهان از راه علم به ممکنات از نوع دلیل است و یقین‌آور نبوده و اساسا واجب برهان‌پذیر نیست. برخی از فیلسوفان مانند شیخ الرئیس در پاسخ به این اشکال، برهان «وجوب و امکان» را نوعی برهان لمّی دانسته و برخی دیگر مانند بهمنیار و علّامه طباطبائی آن را برهان انّی مطلق تلقّی کرده‌اند. صدرالمتألّهین آن را نوعی دلیل یقین‌آور در برابر دلیلی که یقین‌آور نیست، دانسته است

کلیدواژه‌ها: ذوات الاسباب، برهان لمّی، برهان انّی مطلق، دلیل، برهان وجوب و امکان

 

مقدّمه

فیلسوفان برای وجود خدا، برهان‌های متعددی اقامه کرده‌اند که می‌توان در یک دسته‌بندی کلی، آنها را به سه دسته تقسیم نمود

1 برهان‌های وجودی که از مفهوم «خدا» آغاز می‌شود و به وجود او پایان می‌پذیرد. این برهان‌ها، از مفهوم «خدا» با عنوان ـ مثلاً ـ «کامل مطلق» یا «واجب‌الوجود» و مانند آن، که منحصرا می‌تواند بر خدا صادق باشد، شروع می‌شود و با استفاده از قوانین منطق و اصل «امتناع تناقض» و احیانا بعضی از اصول اوّلی دیگر، به اثبات وجود خدا می‌پردازد

2 برهان‌های صدّیقین، که از اصل هستی آغاز می‌شود و به وجود خدا ختم می‌شود. در این برهان‌ها، از اصل وجود و هستی شروع می‌شود و با استفاده از قوانین منطقی و بعضی از اصول اوّلی یا مبرهن، وجود خدا اثبات می‌شود

3 برهان‌های امکان و وجوب که از هستی ممکن آغاز می‌شود و با اثبات وجود خدا، به انجام می‌رسد. در این برهان‌ها از وجود ممکن آغاز می‌شود و با استفاده از قوانین منطقی و برخی اصول بدیهی یا مبرهن، وجود خدا به اثبات می‌رسد. این دسته از برهان‌ها طیف‌های گوناگونی دارد. دانشمندان علوم طبیعی از وجود حرکت در طبیعت آغاز می‌کنند و وجود محرّک اول را به اثبات می‌رسانند. متکلّمان از پدیده‌ها و حادث‌ها آغاز می‌کنند و وجود قدیم را به اثبات می‌رسانند. فیلسوفان از وجود ممکنات به خاطر امکانشان ـ نه به سبب حرکت یا حدوثشان ـ آغاز می‌کنند و وجود واجب را به اثبات می‌رسانند

سرّ اینکه برهان «حرکت» یا برهان «حدوث» را به برهان «امکان و وجوب» برمی‌گردانیم این است که در نهاد این برهان‌ها، برهان «امکان و وجوب» نهفته است؛ زیرا اگر بپرسیم: چرا هر متحرّکی در حرکتش محتاج محرّک اول است، یا اینکه چرا هر پدیده‌ای در وجودش محتاج قدیم است، پاسخ معقولی نمی‌توان به آن داد، جز اینکه گفته شود: حرکت یا حادث ممکن‌الوجود است و هر ممکن‌الوجودی نسبت به وجود و عدم مساوی است. بنابراین، ممکن در وجود یا عدمش محتاج علت است؛ زیرا به دلیل بطلان دور و تسلسل، باید به واجب منتهی شود

اقسام برهان و تطبیق آن بر برهان‌های وجودی، صدّیقین و امکان و وجوب

منطق‌دانان برهان‌ها را به دو دسته لمّی و انّی تقسیم کرده‌اند. هر چند لمّی و انّی بودن برهان اختصاص به قیاس‌های اقترانی ندارد، ولی توجه منطق‌دانان در این تقسیم، به سبب نقش حدّ وسط در قیاس معطوف به قیاس‌های اقترانی بوده و از این‌رو، بعضی از منطق‌دانان با ضابطه‌ای لمّی و انّی، را به قیاس‌های استثنایی تسّری داده‌اند، و ضابطه این است که مستثنا در قیاس‌های استثنایی به منزله حدّ وسط در قیاس‌های اقترانی است

اگر حدّ وسط برهان، علاوه بر مقام اثبات و علتِ تصدیقِ به نتیجه، در مقام ثبوت و نفس‌الامر هم علت نتیجه باشد، برهان «لمّی» است. اما اگر حدّ وسط علت نفس‌الامری نتیجه نباشد، بلکه صرفا علت اثباتی و تصدیقی به نتیجه باشد، برهان «انّی» است

طبق تعریفِ «برهان لمّی»، باید گفت: برای وجود واجب، برهان لمّی ممکن نیست؛ زیرا هیچ حدّ وسطی علت نفس‌الامری وجود خدا نیست. بنابراین، تنها راه ممکن برای اثبات وجود خدا برهان انّی است

اما برهان‌های انّی در منطق، به سه دسته تقسیم شده‌اند؛ زیرا حدّ وسط و اکبر یا هیچ‌گونه رابطه علّی و معلولی ندارند و در عین حال ملازمند، یا ملازمه علّی و معلولی دارند. در صورت اخیر، یا حدّ وسط معلول نتیجه است که در اصطلاح، آن را «دلیل» می‌خوانند، یا حدّ وسط و حدّ اکبر هر دو معلول علت سومی هستند. برهان‌های انّی از نوع اول و سوم را برهان «انّی مطلق» نامیده‌اند

باید توجه داشت که برهان انّی از نوع سوم ـ در واقع ـ ترکیبی از دلیل و برهان لمّی است؛ زیرا هرگاه حدّ وسط و حدّ اکبر معلول علت سومی باشند در واقع، با دلیل از راه معلول اول، علم به علت حاصل می‌شود و با برهان لمّی، از راه علت، علم به معلول دوم حاصل می‌گردد. بنابراین، ارزش معرفتی برهان انّی نوع سوم در حدّ دلیل است؛ زیرا نتیجه تابع اخس است، مگر آنکه نشان داده شود که به جهت خصوصیت برهان انّی از نوع سوم، ارزش معرفتی آن از دلیل بیشتر است و مفید یقین منطقی است

اکنون در مقام تطبیق، می‌توان گفت: برهان‌های وجودی یا صدّیقین باید از نوع برهان انّی مطلق باشند که علّامه طباطبائی بر آن اصرار دارد؛ زیرا از نظر ایشان، در فلسفه، فقط برهان‌های انّی مطلق راه دارد.4 یا اینکه برهان باید لمّی باشد؛5 زیرا در این نوع برهان‌ها، از وجود معلول استفاده نمی‌شود تا برهان از نوع دلیل یا ترکیبی از دلیل و لمّی باشد. اما برهان وجوب و امکان را مصداق چه نوعی از برهان بدانیم: لمّی، انّی مطلق، یا دلیل؟ به دلیل آنکه در این برهان، از وجود ممکن استفاده می‌شود، گفته‌اند: در این صورت، استدلال از نوع دلیل خواهد بود و دلیل اساسا به دو جهت برهان نیست؛ زیرا

اولاً، حدّ وسط در وجوب و امکان معلول است و با معلول، وجود علت کشف نمی‌شود؛ زیرا ممکن است برای معلول علت‌های بدیل وجود داشته باشد. از این‌رو، از معلول خاص، علت خاص کشف نمی‌شود؛ مثلاً، نمی‌توان از وجود حرارت (= معلول) وجود آتش (= علت) را کشف کرد؛ چراکه ممکن است حرارت معلول علت دیگری همچون حرکت یا اصطکاک باشد

ثانیا، حدّ وسط در برهان «وجوب و امکان» معلول است و بر اساس قاعده «ذوات الاسباب» علم به معلول فرع بر علم به علت است. بنابراین، علم به علت از راه علم به معلول امکان‌پذیر نیست، در حالی که از نظر فیلسوفان، برهان‌های امکان و وجوب از نوع دلیل نیست، بلکه نوعی برهان انّی مطلقِ یقین‌آور است. این پژوهش برای بررسی اشکال دوم سامان یافته است

قاعده «ذوات الاسباب» و برهان بر وجود خدا

«ذوات الاسباب لاتعرف إلا بأسبابها.» طبق این قاعده، راه شناخت اموری که دارای سبب باشند جز از راه علل آنها امکان‌پذیر نیست. حال بر اساس این قاعده، اشکال می‌شود که تقسیم برهان به لمّی و انّی تقسیم درستی نیست،7 بلکه تقسیم شی‌ء به خود و غیر خود است؛ زیرا هر استدلالی از دو حال خارج نیست: یا لمّی (و یقین‌آور) است، و یا انّی، و در نتیجه، از راه علت نبوده و یقین‌آور نیست و بنابراین، برهان نیست

اشکال مزبور بر اساس قاعده «ذوات الاسباب» سایه شومش را بر ادلّه اثبات وجود خدا می‌افکند و برهان بر وجود واجب را ناممکن می‌سازد؛ زیرا براساس تقسیم برهان به لمّی و انّی، باید ادلّه اثبات وجود خدا یا لمّی باشد یا انّی. اما به دلیل آنکه وجود خدا معلول علتی نیست، ادلّه اثبات وجود خدا ممکن نیست لمّی باشد. بنابراین، تنها فرض باقی مانده این است که آن ادلّه از نوع برهان انّی باشند. اما براساس قاعده «ذوات الاسباب»، هرگاه ثبوت محمولی برای موضوع دارای علت و سبب نباشد یا باید بدیهی اوّلی و بی‌نیاز از برهان باشد و یا بیان قیاسی یقین‌آوری برای آن ممکن نباشد

اگر مفاد قاعده «ذوات الاسباب» این باشد که هر محمولی که برای موضوع دارای علت نیست یا باید ثبوت آن برای موضوعی بدیهی باشد و یا اصلاً علم یقینی بدان ممکن نباشد، در این صورت، باید گفت: هیچ برهانی برای وجود خدا ممکن نیست؛ زیرا خدا علت ندارد تا برهان لمّی داشته باشد و برهان غیر لمّی (انّی) هم یقین‌آور نیست. پس بر اساس قاعده «ذوات الاسباب»، برهان صدّیقین و برهان‌های وجودی هم برای واجب ممکن نیست

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :

مقاله تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى،

ارسال‌کننده : علی در : 95/4/18 3:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى، آیت‏ اللّه مصباح و آیت‏ اللّه جوادى آملى تحت فایل ورد (word) دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى، آیت‏ اللّه مصباح و آیت‏ اللّه جوادى آملى تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى، آیت‏ اللّه مصباح و آیت‏ اللّه جوادى آملى تحت فایل ورد (word)

چکیده  
مقدّمه  
تقسیم مفاهیم  
نظر آیت‏اللّه مصباح  
الف. دلایل نقدى  
ویژگى معقولات ثانیه فلسفى  
ب. دلایل نقضى  
نظر آیت‏اللّه جوادى آملى  
تقسیمات وجود  
معناى اتّصاف و عروض  
وجود رابط و قاعده فرعیه  
اختلاف در خوانش قاعده فرعیه  
تأثیر قید اتّصاف و عروض در معقولات ثانیه فلسفى  
مدّعاى قائلان به عدم ثبوت ثابت  
استدلال‏هاى مرحوم آخوند براى اثبات قاعده فرعیه  
نتایج اثبات قاعده فرعیه از نگاه آیت‏اللّه جوادى آملى  
نتایج قاعده ثبوت ثابت در حکمت متعالیه  
نقد سبزوارى به قاعده «ثبوت ثابت» و پاسخ‏هاى آن  
استدلال علّامه طباطبائى در بیان آیت‏اللّه جوادى آملى  
مناقشه در معناى اتّصاف و عروض نزد استاد مطهّرى  
اشاره به نحوه وجود معقولات ثانیه فلسفى  
حلّ دلیل نقدى  
حلّ دلیل نقدى با توجه به عروض خارجى معقولات ثانیه  
پاسخ ادلّه نقضى  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى، آیت‏ اللّه مصباح و آیت‏ اللّه جوادى آملى تحت فایل ورد (word)

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه)، قم، اسراء، 1386

ـ ـــــ ، فلسفه صدرا (تلخیص رحیق مختوم)، قم، اسراء 1387

ـ ـــــ ، معرفت‏شناسى در قرآن (تفسیر موضوعى قرآن کریم)، چ چهارم، قم، اسراء، 1386

ـ شیرازى، سیدرضى، درس‏هاى شرح منظومه حکیم سبزوارى، ویرایش و تنظیم فاطمه فنا، تهران، حکمت، 1387

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفار العقلیه‏الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1981م

ـ شیروانى على، ترجمه و شرح بدایه‏الحکمه، چ ششم، تهران، الزهراء، 1383

ـ سلیمانى امیرى، عسکرى، «قاعده فرعیه و وجود محمولى»، خردنامه صدرا، ش 23، بهار 1380، ص 52ـ58

ـ مصباح، محمدتقى، دروس فلسفه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375

ـ ـــــ ، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1366

ـ مطهّرى مرتضى، شرح مبسوط منظومه، تهران، صدرا، 1366

چکیده

مفهوم «وجود»، و کیفیت انتزاع آن، یکى از مبانى مهم در اثبات مبحث «تشکیک در وجود» در حکمت متعالیه است. از آنجا که «وجود» معقول ثانى فلسفى است، نحوه عروض و اتّصاف معقول‏هاى ثانیه فلسفى در این موضوع اهمیت مى‏یابد. پرسش اصلى مقاله حاضر آن است که: مفهوم «وجود»، که یکى از معقولات ثانیه فلسفى به شمار مى‏رود، از چه نحوه عروض و اتّصافى برخوردار است؟ اساسا، عروض و اتّصاف به چه معناست؟ اگر عروض این دسته از مفاهیم در ذهن باشد، چه نتایجى بر آن مترتّب است و اگر عروض آنها در خارج باشد، چه تأثیرى بر مبحث «تشکیک در وجود» خواهد داشت؟ در آثار آیت‏اللّه مصباح و آیت‏اللّه جوادى آملى، بر اساس پاسخى که به نحوه عروض مفهوم «وجود» داده مى‏شود، طرح مبحث تشکیک نیز تعیّن مى‏یابد

از جمله یافته‏هاى تحقیق حاضر اثبات نحوه عروض معقولات ثانیه فلسفى در خارج از طریق قاعده ثبوت ثابت، بسنده بودن دلیل مبتنى بر مفهوم «وجود» براى اثبات تشکیک، و پایان یافتن برخى مناقشات در این زمینه است

کلیدواژه‏ها: معقولات ثانیه فلسفى، مفهوم، وجود، تشکیک، اتّصاف، عروض، نوصدراییان، قاعده فرعیه، قاعده ثبوت ثابت

 

مقدّمه

یکى از دلایل تشکیک در وجود آن است که انتزاع مفهوم واحد (بما هو واحد) از مصادیق کثیره (بما هى کثیره) محال است. از این‏رو، در مصادیق مختلف، باید جهت وحدتى وجود داشته باشد که آن مفهوم واحد از آن حکایت کند. به تعبیر مرحوم سبزوارى، مفهوم واحد (بما هو واحد) از آنچه «توحد مایى» از آن انتظار نمى‏رود، انتزاع نمى‏شود

این معناى واحد (بما هو واحد)، که از مصادیق کثیره (بما هى کثیره) انتزاع مى‏شود، مفهوم «وجود» است. ما مفهوم «وجود» را از مصادیق گوناگونى انتزاع مى‏کنیم. و چون «وجود» مفهومى است که مشترک معنوى به حساب مى‏آید، حمل آن بر مصادیق گوناگون به یک معناست. در واقع، «وجود» معناى واحدى دارد که از مصادیق مختلف انتزاع شده است. این امر یکى از دلایلى است که اکثر صدراییان و نوصدراییان براى بیان تشکیک در وجود از آن بهره برده‏اند

 

تقسیم مفاهیم

مفاهیم (از حیث مدرک بودنشان) به محسوس، متخیّل، متوهّم، و معقول تقسیم مى‏شوند. «معقولات» مفاهیمى‏اند که در نگاه دقیق، به سه دسته: معقولات اولى، معقولات ثانیه فلسفى، و معقولات ثانیه منطقى تقسیم مى‏شوند. بنابر تعریف رایج حکما، «معقولات ثانیه فلسفى» مفاهیمى‏اند که عروضى ذهنى و اتّصافى خارجى دارند. «مفاهیم ماهوى» یا «معقولات اولى» مفاهیمى‏اند که هم عروض و هم اتّصافشان خارجى است: «معقولات ثانیه منطقى» نیز مفاهیمى‏اند که هم اتّصاف و هم عروضشان ذهنى است. در ادامه، مشاهده خواهیم کرد که بنابر همین ویژگى معقولات ثانیه فلسفى است که استدلال تشکیک در وجود مورد مناقشه قرار مى‏گیرد

نظر آیت‏اللّه مصباح

آیت‏ اللّه مصباح از دو طریق «حلّى» و «نقضى»، به نقد این استدلال تشکیک در وجود مى‏پردازد. نخست، ادلّه نقدى ایشان را طرح خواهیم کرد؛ سپس، به بیان ادلّه نقضى در این باب دست خواهیم یازید

الف. دلایل نقدى

از نظر آیت‏اللّه مصباح، در این استدلال، ویژگى مفاهیم ماهوى به مفاهیم فلسفى اسناد داده شده است؛ حال آنکه بنابر تعریف، میان معقولات اولى یا مفاهیم ماهوى و معقولات ثانیه فلسفى، فرق است. ایشان در بیان تمایز میان این‏گونه مفاهیم چنین مى‏گویند

اگر مفهوم ماهوى را از شى‏ء انتزاع کنیم، چون عروض شى‏ء در خارج است، حتما باید به لحاظ یک شى‏ء خارجى مشترک انتزاع شود؛ مثلاً انسان از حدّ وجودى که در خارج به شى‏ء نسبت داده مى‏شود، حکایت مى‏کند. و حتى مى‏گوییم: «زید انسان است»، عروض انسانیت بر زید در خارج است؛ و به لحاظ حدود خاصّ این وجود، این ماهیت از آن انتزاع مى‏شود. پس، این حدود باید در خارج وجود داشته باشد (ولو بالعرض) و تفاوتى با حدود وجود دیگر، که ماهیت دیگرى از آن انتزاع مى‏شود، داشته باشد. مثال‏هایى هم که زده شد، از همین قبیل بود؛ به دلیل یکسان بودن حدود وجودى زید و عمرو است که انسان، مشترک بین آنهاست. همین‏طور، ماهیت حیوان ـ که مشترک بین انسان و گاو است ـ. به دلیل اشتراک جزء حدود این دو با هم یعنى اشتراک در جنس است. امّا معقولات ثانیه فلسفى این‏طور نیست؛ هیچ‏گاه معقولات ثانیه فلسفى نباید به لحاظ عروض خارجى‏اش، انتزاع شود. این ذهن ماست که جهت مشترک را لحاظ مى‏کند

ایشان در ادامه، با بیان اینکه مفهوم «وجود» از معقولات ثانیه فلسفى شمرده مى‏شود و از حیثیت موجودیت حکایت مى‏کند، مى‏گویند

اگر مفهومى از معقولات ثانیه فلسفى بود که مابه‏ازاى خارجى نداشت، نه وحدتش دلالت بر وحدت مشترک بین منشأهاى انتزاع دارد و نه کثرتش دلالت بر کثرت‏هاى آنها دارد؛ چون مفهوم واحد، یعنى مفهومى که از قبیل معقولات ثانیه باشد، ملازمه‏اى با اینکه مصادیقش اشتراک خارجى داشته باشد ندارد

ایشان همچنین در جاى دیگرى مى‏نویسند

بین اشیاى کثیر، اگر مفهوم واحدى به نام «وجود» و «موجود» انتزاع شود، چون «وجود» طبق نظر ملّاصدرا از معقولات ثانیه فلسفى است، دلیلى بر این نیست که مابه‏ازاى اینها جهت عینى مشترکِ عینى داشته باشد. پس، این برهان طردا و عکسا ممنوع است؛ زیرا نه وحدت مفاهیم فلسفى دلالت بر وحدت مصادیق مى‏کند و نه کثرت آنها دلالت بر کثرت. همه اینها به خاطر این است که عروض این مفاهیم ذهنى است، به خلاف معقولات اولى که عروضشان خارجى است؛ و لذا وحدتشان دلالت بر وحدت خارجى مى‏کند. معقولات ثانیه فلسفى، چون عروضشان ذهنى است، از دیدگاه‏هاى مختلف انتزاع مى‏شوند؛ و نه وحدتشان دلالت بر وحدت خارجى مى‏کند و نه کثرتشان دلالت بر کثرت خارجى مى‏کند

در توضیح این مطلب مى‏توان گفت: در این نظرگاه، انتزاع مفاهیم فلسفى یا معقولات ثانیه فلسفى مرهون دیدگاه عقلى خاص است (و به اصطلاح، عروضشان ذهنى است)؛ لذا صدق این‏گونه از مفاهیم بر موارد متعدّدْ نشانه وحدت دیدگاهى است که عقل در قبال این مفاهیم دارد

ویژگى معقولات ثانیه فلسفى

در نظرگاه آیت‏اللّه مصباح، معقولات ثانیه فلسفى از ویژگى‏هایى برخوردارند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مى‏شود

1 کارکرد مخصوص ذهن در انتزاع معقولات ثانیه فلسفى، که این کارکرد شامل «کندوکاو ذهنى»، «مقایسه اشیا با یکدیگر»، و «ملاحظات و مقایسات» است

2 مابه‏ازاى خارجى نداشتن مفاهیم فلسفى. به بیان دیگر، مى‏توان گفت که مفاهیم فلسفى داراى مصداق هستند، نه فرد که همان ماهیت است زمانى که محفوف به عوارض باشد

3 کیفیت حصول مفاهیم فلسفى، که برخلاف مفاهیم ماهوى و معقولات اولى، مسبوق به صورت حسّى و خیالى نیست

4 فعّال بودن ذهن در انتزاع معقولات ثانیه فلسفى، که این ویژگى ـ تا حدودى ـ به ویژگى نخست بازمى‏گردد

ناگفته نماند که با توجه به همین ویژگى‏هاست که استدلال «تشکیک در وجود» زیرسؤال مى‏رود

ب. دلایل نقضى

آیت‏اللّه مصباح به موارد نقضى نیز اشارت مى‏کند که ما از آنها با عنوان «دلایل نقضى» یاد مى‏کنیم

دلیل نقضى اول: نخستین دلیل نقضى آیت‏اللّه مصباح ناظر به اجناس عالیه است. در این دلیل، مفهوم جنس ـ که از ماهیات جوهرى و عرضى اخذ مى‏شود ـ دلالت بر آن دارد که ذهن این جهت خاص را لحاظ کرده است. و چون مفهوم جنس که مفهومى واحد میان اجناس عالیه است، در واقع، همان جهت خاصى است که ذهن در این ماهیت لحاظ کرده است، پس وحدت چنین مفهومى ـ یعنى واحد بودن آن ـ دالّ بر وحدت مابه‏ازا و مصادیق خارجى آن که همان مصادیق عینى و خارجى اجناس عالیه‏اند، نمى‏باشند. آیت‏اللّه مصباح این دلیل را چنین بیان مى‏کند

فلاسفه معتقدند که اجناس عالیه مابه‏الاشتراک ذاتى ندارند و همه مابه‏الاشتراک‏ها به یکى از مقولات منتهى مى‏شود. ما از این ماهیات ـ ماهیت جنسى جوهر و ماهیت جنسى نُه قسم عرض ـ مفهومى را مى‏گیریم به نام «جنس». آیا اخذ این مفهوم، که بر همه اینها اطلاق مى‏شود، بدین معناست که آنها مابه‏الاشتراکى در خارج دارند؟ اگر بخواهیم بگوییم اجناس مابه‏ازاى مشترک خارجى دارند، پس باید باشند و خود آنها جنس دیگرى داشته باشند و فرض این است که اینها جنس‏الاجناس‏اند. پس، مفهوم «جنس» ـ که از اینها گرفته مى‏شود ـ دلیل این نیست که اینها در خارج مابه‏ازاى مشترک دارند؛ زیرا فرض این است که ندارند و به تمام ذاتْ متباین‏اند. پس چرا مفهوم واحد را انتزاع کردیم؟ پس وحدت چنین مفهومى حکایت از وحدت مابه‏ازاى خارجى نمى‏کند

دلیل نقضى دوم: دومین دلیل نقضى آیت‏اللّه مصباح ناظر به مفهوم «عرض» است. توضیح آنکه مقولات عرضى، چون اجناس عالیه‏اند، متباین به تمام ذات‏اند؛ این در حالى است که اطلاق مفهوم «عرض» بر این مقولات، در نظرگاه فلاسفه، به منزله جنس براى آن مقولات نیست، بلکه به تعبیر دقیق‏تر عرض براى اعراض، عرضى است و انتزاع مفهوم «عرض» حاکى از حیثیتى است که عقل در این‏گونه موارد انتزاع مى‏کند

مفهوم «عرض»، بنابر قول مشهور فلاسفه که مقولات عرضى را اجناس عالیه مى‏دانند و مفهوم «عرض» را جنس مشترک نمى‏دانند، جنس نیست. کمّ و کیف و; متباین به تمام ذات‏اند؛ حال آنکه مفهوم «عرض» دلالت دارد که کمّ و کیف در خارجْ جهت اشتراک دارند، خیر این مفهوم واحد را عقل انتزاع مى‏کند، چون هر دو احتیاج به موضوع دارند، هر دو عرض‏اند. این انتزاعْ عقلى است و لازمه‏اش جهت مشترکى بین اینها در متن خارج نیست

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :

مقاله نگاهى به بازى زبانى احساسات تحت فایل ورد (word)

ارسال‌کننده : علی در : 95/4/18 3:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله نگاهى به بازى زبانى احساسات تحت فایل ورد (word) دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نگاهى به بازى زبانى احساسات تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نگاهى به بازى زبانى احساسات تحت فایل ورد (word)

چکیده  
مقدّمه  
معانى خصوصى  
معناى اوّل خصوصى بودن احساس  
نادرستى معناى اوّل  
بى‏معنایى معناى اوّل  
معناى دوم خصوصى بودن احساس  
ویتگنشتاین و دستور زبان احساسات  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نگاهى به بازى زبانى احساسات تحت فایل ورد (word)

ـ پیرس، دیوید، ویتگنشتاین، ترجمه نصراللّه زنگویى، تهران، سروش، 1379

ـ حجت، مینو، بى‏دلیلى باور: تأمّلى در باب یقین ویتگنشتاین، تهران، هرمس، 1387

ـ مک‏گین، مارى، ویتگنشتاین و پژوهش‏هاى فلسفى، ترجمه ایرج قانونى، تهران، نشر نى، 1382

ـ هکر، پیتر، ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین، ترجمه سهراب علوى‏نیا، تهران، هرمس، 1382

ـ ویتگنشتاین، لودویگ، برگه‏ها، ترجمه مالک حسینى، تهران، هرمس، 1384

ـ ـــــ ، پژوهش‏هاى فلسفى، ترجمه فریدون فاطمى، تهران، مرکز، 1380

- Baker, G.P., and P.M.S. Hacker, 1980, Wittgenstein: Understanding and Meaning, Volume 1 of an Analytical Commentary on the Philosophical Investigations, Oxford, Blackwell,

- Glock, Hans-Johann, A Wittgenstein Dictionary, Oxford, Blackwell,

- Hacker, P.M.S, “Ludwig Wittgenstein” in: A Companion to Analytic Philosophy, ed. by A. P Martinich & David Sosa, Oxford, Blackwell,

- _______ , Insight and Illusion: Themes in the Philosophy of Wittgenstein, Oxford, Clarendon Press, 1972, 2nd revised edition,

- Kenny, Anthony, Wittgenstein, Oxford, Blackwell,

- McGinn, Routledge philosophy guidebook to Wittgenstein and the Philosophical investigations, London, Routledge,

- Stern, David. G, Wittgenstein on Mind and Language, New York, Oxford University Press,

- _______ , Wittgenstein’s Philosophical Investigations: an introduction, Cambridge, Cambridge University Press,

- Wittgenstein, Ludwig, Philosophical Investigations, tr. by G. E. M. Anscombe, Oxford, Blackwell,

چکیده

پندار غالب آن است که احساسات خصوصى‏اند؛ امّا ویتگنشتاین با این پندار مخالف است، زیرا اعتقاد دارد: چنین تلقّى‏اى به شکّاکیت و سولیپسیزم منتهى مى‏شود. بنابه برداشت رایج، احساسات در دو معنا خصوصى‏اند: 1 معناى اوّل که با مسئله معرفت سروکار دارد، داراى دو جنبه است: الف) هرکسى تنها خودش مى‏تواند به احساسات خود یقین و شناخت پیدا کند؛ ب) افراد هرگز نمى‏توانند از احساسات خصوصى دیگران آگاهى یابند (ویتگنشتاین نشان مى‏دهد که وجه اوّل بى‏معناست و وجه دوم نادرست.) 2 معناى دوم با «داشتن» مرتبط است؛ برطبق این معنا، هرکسى احساس مخصوص به خود را دارد. و از این‏رو، نمى‏توان دو احساس مانند هم و شبیه به هم داشت (ویتگنشتاین نادرستى این معنا را نیز نشان مى‏دهد.)

مقاله حاضر درصدد است نشان دهد که از نظر ویتگنشتاین، فقط به لحاظ دستور زبانى مى‏توان گفت که احساسِ هرکسى تنها به خود او تعلّق دارد؛ نه اینکه این موضوع حاکى از امر خصوصى باشد. البته احساسات از این جهت که به صورت راز باقى بمانند و هیچ نشانه بیرونى از خود بروز ندهند، مى‏توانند خصوصى باشند

کلیدواژه‏ها: احساسات، خصوصى، معرفت، داشتن، دستور زبان، راز، ویتگنشتاین

 

مقدّمه

یکى از موضوعات برجسته‏اى که ویتگنشتاین1 متأخّر در کتاب تحقیقات فلسفى2 طرحو در باب آن بسیار تأمّل کرده، موضوع «احساسات درونى» است. این موضوع به دلیل تأثیر فراوانى که در مسئله معرفت دارد، هم از جانب ویتگنشتاین متأخّر و هم از سوى مفسّران او، مورد توجه قرار گرفته است. اغلب، تصویر گمراه‏کننده و نادرستى از امر «درونى» و «بیرونى» به دست داده مى‏شود؛ به گونه‏اى که امر درونى را پنهان و خصوصى، و امر بیرونى را آشکار و عمومى تلقّى مى‏کنیم. بنابراین، «احساسات»3امورى خصوصى، و «رفتارها» امورى عمومى جلوه مى‏کنند. امّا همان‏طور که ویتگنشتاین تأکید کرده، باور به خصوصى بودن احساسات منشأ مشکلات فلسفى بسیارى است؛ از قبیل: سولیپسیزم،4 شکّاکیت،5 و ناتوانى از حلّ مسئله اذهان دیگر. ویتگنشتاین، باآگاهى از این دست نتایج ناسازگار و حل‏ناشدنى، به یکى از مخالفان سرسخت خصوصى بودن احساسات به معناى رایج کلمه تبدیل شده است. از نظر او، این خطا (باور به خصوصى بودن احساسات) به فهم نامناسب ما از زبان برمى‏گردد؛ از این‏رو، اگر دستور زبان به شیوه‏اى دقیق و درست فهم شود، مسئله برطرف مى‏شود. ویتگنشتاین، با پژوهش در مورد دستور زبان، مى‏کوشد تا نشان دهد که تصوّر غالب درباره خصوصى بودن احساساتْ نادرست است. با وجود این، او منکر خصوصى بودن احساسات به طور کلّى نیست؛ وى براى خصوصى بودن احساسات معناى خاصّى در نظر مى‏گیرد تا گرفتار شکّاکیت، سولیپسیزم و مانند آن نشود

در مقاله حاضر، تلاش کرده‏ایم تا دیدگاه ویتگنشتاین را در مورد نادرستى تصوّر غالب درباره خصوصى بودن احساسات به دست دهیم و نظرگاهى را که او جایگزین آن تصوّر مى‏کند، به وضوح، بیان کنیم. آن دسته از مطالب این مقاله که دربرگیرنده نظرگاه ویتگنشتاین است، عمدتا، برگرفته از بندهاى 246ـ255 کتاب تحقیقات فلسفى مى‏باشد؛ البته، بندهاى دیگر این کتاب (به همراه سایر آثار ویتگنشتاین و مفسّران وى) نیز مدّنظر قرار خواهد گرفت

 

معانى خصوصى

اغلب دستگاه‏هاى فلسفى «احساسات» را به دو معنا، خصوصى تلقّى مى‏کنند: الف) معناى اوّل خصوصى با «معرفت» سروکار، و از این‏رو، جنبه معرفت‏شناختى دارد؛ ب) معناى دوم با «داشتن»6 سروکار دارد (به عبارت دیگر، معناى اوّل بر «دانستن» تأکید مى‏کند و معناى دوم بر «داشتن».) طبق معناى اوّل، احساسات به این معنا خصوصى‏اند که تنها من مى‏توانم به آنها معرفت پیدا کنم؛ امّا طبق معناى دوم، خصوصى بودن احساس به این معناست که تنها من مى‏توانم آن را داشته باشم. ویتگنشتاین براى توضیح معانى خصوصى، از مثال «درد» بهره مى‏گیرد: برطبق معناى اوّل، دردها خصوصى‏اند؛ زیرا تنها من مى‏توانم بدانم که آیا واقعا دچار درد هستم یا نه، چراکه آن را حس مى‏کنم (پس، اشخاص دیگر فقط بر اساس رفتار من درد مرا حدس مى‏زنند.7) برطبق معناى دوم هم، دردها خصوصى‏اند؛ زیرا افراد دیگر نمى‏توانند درد مرا داشته باشند (آنان حدّاکثر مى‏توانند به دردى شبیه درد من دچار شوند.)8 آنتونى کنى، یکى از مفسّران ویتگنشتاین،براى معناى اوّل از تعبیر «انتقال‏ناپذیر»،9 و براى معناى دوم از تعبیر «غیرقابلواگذارى»10 استفاده مى‏کند.11 این نام‏گذارى ما را به دو مطلب متمایز از یکدیگررهنمون مى‏سازد: 1 احساسات انتقال‏ناپذیرند؛ 2 احساسات غیرقابل واگذارى‏اند

امّا به نظر ویتگنشتاین، ممکن نیست احساسات در هیچ‏یک از این دو معنا خصوصى باشند. در این مقاله، به ترتیب، دو معناى یادشده را شرح،ونقد ویتگنشتاین را بیان مى‏کنیم؛ در نهایت، نظر کلّى ویتگنشتاین را درباره خصوصى بودن احساسات به دست مى‏دهیم

معناى اوّل خصوصى بودن احساس

بنابر آنچه از بند 246 کتاب تحقیقات استفاده مى‏شود، احساسات (مثلاً درد) به معناى اوّل (انتقال‏ناپذیرى) که جنبه معرفت‏شناختى دارد، از دو وجه، خصوصى‏اند: 1 فقط من به احساسات خود یقین و شناخت دارم (براى مثال، فقط من مى‏دانم که دچار دردم)؛ 2 افراد دیگر نمى‏توانند راجع به احساسات من آگاهى و شناخت یقینى کسب کنند؛ تنها مى‏توانند حدس و گمان داشته باشند (مثلاً، دیگران نمى‏توانند بدانند که آیا واقعا من دچار دردم یا نه؛ فقط از طریق رفتار من مى‏توانند درباره «درد داشتن» من حدس بزنند.)

به اعتقاد ویتگنشتاین، وجه اوّل بى‏معناست و وجه دوم نادرست

نادرستى معناى اوّل

ویتگنشتاین بر این باور است که فهم نادرستى وجه دوم مبتنى بر فهم واژه «دانستن» است. اگر از واژه «دانستن» معناى متعارف آن اراده شود، افراد دیگر نیز اغلب مى‏دانند یا مى‏توانند درباره احساسات من آگاهى کسب کنند؛ براى مثال، مى‏توانند بدانند که چه هنگام، من دچار دردم. منظور از معناى متعارفِ «دانستن» این است که بتوان بر اساس مدرک و شاهد، درباره مسئله‏اى که نسبت به آن شکّ و جهل وجود دارد، آگاهى و اطلاع پیدا کرد. بر اساس رفتار دیگران مى‏توان از احساسات درونى آنها آگاهى یافت و شک را به یقین تبدیل کرد. بنابراین، در موارد بسیارى، مى‏توان به درستى درباره احساسات و حالات درونى دیگران قضاوت کرد. «هشیارى، در چهره و رفتار او، به همان وضوحى است که در خود من.»

ممکن است افراد یا جوامعى وجود داشته باشند که احساسات آنها براى ما غامض و مبهم باشد؛ امّامى‏توانیم معمّاى این افراد یا جوامع را با آموختن شرح‏حال‏آنهاحل کنیم

همان‏طور که کنى به درستى تذکّر داده است، این اعتقاد که دیگران نمى‏توانند احساسات درونى مرا بدانند و من نمى‏توانم احساسات درونى دیگران را بدانم، مى‏تواند دو دلیل داشته باشد: 1 امکان تظاهر؛ 2 خلط میان دانستن و داشتن چیزى

1 امکان تظاهر: هیچ‏گاه نمى‏توان مطمئن شد که آیا افراد دیگر واقعا احساسى نظیر «درد» دارند یا اینکه صرفا تظاهر مى‏کنند؛ زیرا ما معیارى جز مشاهده رفتار آنها نداریم. ممکن است رفتار آنان طورى باشد که به نظر برسد دچار درد هستند، در حالى که واقعا چنین احساسى را نداشته باشند و فقط تظاهر به داشتن آن کنند و برعکس؛ یعنى احساس خاصّى را داشته باشند، امّا آن را بروز ندهند. در این صورت، افراد مى‏توانند ما را فریب دهند؛ زیرا ما به احساسات آنها دسترسى نداریم که ببینیم آیا رفتارشان مطابق با احساسات است یا نه؟ نتیجه آنکه هرگز نمى‏توان به طور یقینى چیزى درباره احساسات دیگران دانست

ویتگنشتاین پاسخ مى‏دهد: مواردى وجود دارد که در آنها، فرضِ تظاهر و فریب بى‏معناست؛ مانند کودکان15 و حیوانات.16 براى اینکه بتوانیم تظاهر کنیم یا دروغبگوییم، لازم است مهارت‏هاى خاصّى را خوب یاد بگیریم که کودکان و حیوانات فاقد آنها هستند. این امر نشان مى‏دهد که تظاهر یا دروغ به منزله بازى زبانى است که باید آموخته شود.17 «آیا امکان ندارد که برخورد یا رفتار حاکى از اعتماد در میان گروهى از انسان‏هاکاملاً عمومى باشد، در نتیجه، شک درباره بروز احساسات براى آنها کاملاً بیگانه؟»

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >