مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ تحت فایل ورد (word)
مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ تحت فایل ورد (word) دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدّمه
دیدگاه نخست: تمایز معنایى مواد در منطق و فلسفه (نظریه اشتراک لفظى)
نقد تفتازانى بر دیدگاه ایجى: تفکیک وجود محمولى و وجود به منزله رابطه
دیدگاه دوم: وحدت معنایى مواد در منطق و فلسفه (اشتراک معنوى) و تمایز حیطهاى
دیدگاه سوم: وحدت معنایى (اشتراک معنوى) موجّهات در منطق و فلسفه، و تساوى حیطهاى
بررسى دیدگاه سوم (رأى مختار ملّاصدرا)
1 تحلیل سه جزئى گزارههاى حملى
2 اشتراک معنوى وجود محمولى و وجود رابط
3 تعمیم وجود رابط به همه اقسام گزارههاى حملى
الف) وجود رابط و هلّیات بسیط
ب) وجود رابط و گزارههاى سالبه
ج) وجود رابط و حمل اولى
دیدگاه چهارم
جهات در منطق
جهات در فلسفه
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله گزاره هاى موجّه؛ بحثى منطقى یا فلسفى؟ تحت فایل ورد (word)
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375
ـ ـــــ ، الشفاء (المنطق)، قم، کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، 1404ق
ـ تفتازانى، مسعودبن عمر، شرح المقاصد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق
ـ جرجانى، میر سیدشریف، شرح المواقف، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق
ـ دشتکى، غیاثالدین منصور، اشراق هیاکل النور لکشف ظلمات شواکل الغرور، مقدّمه و تحقیق على اوجبى، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ دوانى، جلالالدین، شواکل الحور فى شرح هیاکل النور، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1411ق
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، بدایهالحکمه، بیروت، دارالمصطفى للطباعه و للنشر، 1402ق
ـ ـــــ ، نهایهالحکمه، قم، الزهراء، 1379
ـ قطبالدین شیرازى، محمودبن مسعود، شرح حکمهالاشراق، به همراه تعلیقات ملّاصدرا، چاپ سنگى، بىجا، بىتا
ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، نجف، مطبعه نعمان، 1388ق
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث، 1981م
- Frege, Currie Gregory, An Introduction to his Philosophy, The Harvester Press, Sussex,
- Plantinga, Alvin, The Nature of Necessity, Clarendon Press, Oxford,
چکیده
بحث درباره مواد ثلاث (وجوب، امکان و امتناع) و گزاره هاى موجّه، هم در منطق و هم در فلسفه مطرح است. منطقدانان مسلمان در آثار منطقى خویش، اغلب ضمن بحث درباره اقسام گزارهها، گزارههاى حملى را به گزارههاى موجّه و غیرموجّه (مطلق) تقسیم، و سپس اقسام و احکام گزارههاى موجّه را به تفصیل بررسى مىکنند. فیلسوفان نیز مفاهیم یا ماهیات را به سه دسته واجبالوجود، ممکنالوجود و ممتنعالوجود تقسیم، و درباره احکام فلسفى هریک بحث مىکنند. اکنون این مسئله درخور طرح است که چه تفاوتى میان معناى منطقى و معناى فلسفى مواد و جهات هست و آیا این بحث اصالتا بحثى فلسفى است یا منطقى؟ اندیشمندان مسلمان در پاسخ به این مسئله، دستکم سه دیدگاه را مطرح کردهاند که به ترتیب عبارتاند از: 1 تمایز معنایى؛ 2 وحدت معنایى و اختلاف حیطهاى؛ 3 وحدت معنایى و تساوى حیطهاى
در این مقاله پس از طرح و نقد دو دیدگاه نخست، دیدگاه سوم به منزله رأى مختار ملّاصدرا بررسى مىشود. یکى از پیامدهاى این دیدگاه آن است که بحث درباره مواد و جهات، اصالتا بحثى فلسفى است، نه منطقى، و اگر در منطق درباره آن بحث شود استطرادى است. در بخش دیگر مقاله، دیدگاه سوم نیز نقد، و نشان داده مىشود که این دیدگاه با چالشهایى روبهروست؛ براى نمونه، لزوم اختصاص موجّهات به اقسام ویژهاى از گزارههاى حملى. در پایان دیدگاه چهارمى به اختصار پیشنهاد مىشود که بر پایه آن، تمایز معنایى میان جهات منطقى و جهات فلسفى بنابر تمایز میان جهات راجع به صدق و جهات راجع به وجود تبیین مىشود
کلیدواژهها: مواد ثلاث، جهت، گزاره موجّه، وجود رابط، صدق، ملّاصدرا
مقدّمه
بحث درباره مواد ثلاث (وجوب، امکان و امتناع) و جهات در عموم آثار منطقدانان مسلمان مطرح شده است. در این آثار بحث درباره اقسام گزارههاى حملى و تقسیم این گزارهها به موجّه و غیرموجّه به مناسبت پیش کشیده مىشود. نخست براى ارائه تصویرى روشنتر از گزاره موجّه، معناى اصطلاح «مادّه» (به معنایى که اینجا موردنظر است) و تفاوت آن با معناى «جهت» بیان مىشود. براى نمونه، ابنسینا در کتاب الاشارات و التنبیهات مىگوید
محمول در گزاره و آنچه همانند آن است،1 خواه گزاره موجبه و خواه گزاره سالبه، از سه حال بیرون نیست: یا نسبت محمول به موضوع، نسبتى است که وجود آن در نفسالامر ضرورى است، مانند حیوان در گزاره «انسان حیوان است» یا «انسان حیوان نیست»؛ یا نسبتى است که وجود یا عدم آن در نفسالامر ضرورتى ندارد، مانند نویسنده در گزاره «انسان نویسنده است» یا «انسان نویسنده نیست»؛ و یا نسبتى است که عدمش ضرورت دارد، مانند سنگ در گزاره «انسان سنگ است» یا «انسان سنگ نیست». بنابراین اقسام مواد گزارهها عبارتاند از: مادّه وجوب و مادّه امکان و مادّه امتناع
این تعبیر و تعابیرِ همانند آن سبب شدهاند که منطقدانان مادّه را به «کیفیت نسبت محمول و موضوع در نفسالامر» تعریف کنند. اما تفاوت «مادّه» با جهت چیست؟ ابنسینا در بیان این تفاوت مىگوید
تفاوت میان جهت و مادّه آن است که جهت، واژهاى است که به آن تصریح شده، بر یکى از مواد دلالت مىکند؛ در حالى که مادّه، حالتى ذاتى است براى گزاره که به آن [در عبارت] تصریح نمىشود
بنابر سخن ابنسینا، گویا تفاوت میان مادّه و جهت، تفاوت میان دال و مدلول است؛ جهت، هویتى زبانى دارد و واژهاى است که بر یکى از مواد دلالت مىکند
البته همه منطقدانان در بیان تفاوت میان مادّه و جهت، با نظر پیشگفته همرأى نیستند. براى نمونه، خواجه نصیر طوسى در شرح الاشارات، جهت را نه لزوما از سنخ واژه، بلکه اعم از واژه و مفهوم مىداند.4 تمایز میان مادّه و جهت، تمایز دقیقى است که طرح آن درخور این مقال نیست. تنها لازم است بر این نکته تأکید شود که در بحثهاى آتى، هرجا سخن از جهات به میان مىآید، مقصود همان جهات اصلى است که عبارتاند از وجوب، امکان و امتناع
از سوى دیگر، چون هلّیات بسیط (که در اصطلاح فلسفه معاصر «گزارههاى وجودى»6نامیده مىشوند) از گزارههاى حملى به شمار مىآیند، مادّه در این گزارهها نیز تنها دربردارنده یکى از سه حالت وجوب، امتناع و امکان است که در نتیجه به تعبیرى مىتوان موضوع آنها را به ترتیب واجبالوجود، ممتنعالوجود و ممکنالوجود دانست
در فلسفه نیز «مفهوم» یا «ماهیت»، مقسمِ واجبالوجود، ممتنعالوجود و ممکنالوجود قرار مىگیرد. براى نمونه گفته مىشود که ماهیت یا مقتضى وجود است؛ یا مقتضى عدم؛ یا نه مقتضى وجود و نه مقتضى عدم
البته گاه نیز در این تقسیم، «موجود» به منزله مقسم در نظر گرفته مىشود که در نتیجه (با حذف «ممتنعالوجود» از اقسام) تنها با دو قسم روبهرو خواهیم بود. ابنسینا در الاشارات مىگوید
اگر موجود را از حیث ذات آن و بدون توجه به غیر بنگریم یا به گونهاى است که وجود برایش ضرورت دارد که همان واجبالوجوب بالذات است؛ یا چنین نیست، که در این صورت چون نمىتواند ممتنعالوجود باشد، پس به گونهاى خواهد بود که ممکنالوجود است. پس هر موجودى یا واجب بالذات است یا ممکن بالذات
از آنچه به اختصار گذشت روشن شد که بحث درباره مواد و جهات قضایا، هم در منطق و هم در فلسفه مطرح است.9 طبیعى است که در هریک از این دو، معناى ویژهاى از مواد (مفاهیم وجوب، امکان و امتناع) اراده مىشود. بگذارید معناى موردنظر در منطق را «معناى منطقى» مواد، و معناى موردنظر در فلسفه را «معناى فلسفى» مواد بنامیم.10 اکنون دو پرسش بنیادین درخور طرح است
1 آیا معناى منطقى و معناى فلسفى مواد، یکى است؟
2 در صورتى که این دو معنا یکى باشند، آیا قلمرو کاربرد این معنا در منطق با حیطه کاربرد آن در فلسفه متفاوت است؟
با نگاهى به آراى ارائهشده، در مجموع سه دیدگاه بنیادین قابل تفکیکاند که در ادامه درباره آنها بحث خواهیم کرد. پاسخ دیدگاه نخست به پرسش نخست منفى است. دیدگاه دوم و سوم هر دو به پرسش نخست پاسخ مثبت مىدهند و تفاوت آنها در این است که دیدگاه دوم، بر خلاف دیدگاه سوم، به پرسش دوم نیز پاسخى مثبت مىدهد
دیدگاه نخست: تمایز معنایى مواد در منطق و فلسفه (نظریه اشتراک لفظى)
دیدگاه نخست در باب نسبت میان معناى منطقى و معناى فلسفى مواد، آن است که این دو معنا با یکدیگر متفاوتاند و در نتیجه، کاربرد جهات در منطق و فلسفه به گونه اشتراک لفظى است. شاید نخستین کسى که این دیدگاه را به صراحت ابراز کرد، قاضى عضدالدین ایجى باشد. وى در کتاب مواقف این بحث را پیش مىکشد که مواد ثلاث، مفاهیمى اعتبارىاند که در خارج وجود ندارند؛ سپس در میانه این بحث، نکتهاى را مطرح مىکند که در واقع دربردارنده آن چیزى است که ما دیدگاه نخست نامیدیم. عبارت ایجى چنین است
و بدان که این امور [یعنى وجوب و امکان و امتناع، آنگونه که در مباحث عقلى (فلسفه و کلام) به کار مىروند] با وجوب و امکان و امتناع که جهات و مواد قضایا هستند [و در منطق مورد نظرند، به لحاظ معنایى] تفاوت دارند؛ چراکه در غیر این صورت، لوازم ماهیات، واجب بالذات مىبودند. پس وقتى مىگوییم: زوجیت براى عدد چهار واجب است، مقصود از این وجوب، وجوب حمل [محمول بر موضوع] و امتناع انفکاک [آن دو از یکدیگر] است و این معناى وجوب [وجوب حمل] غیر از وجوب ذاتى است
همانگونه که دیده مىشود، ایجى در واقع معناى فلسفى وجوب را از معناى منطقى آن جدا مىسازد و با استفاده از تعبیر خود او مىتوانیم معناى نخست را وجوب حمل در برابر وجوب ذاتى بدانیم. اگر بخواهیم این اصطلاح را تعمیم دهیم، مىتوانیم بگوییم که از نگاه وى، در منطق از «جهات حمل» و در فلسفه از «جهات ذاتى» سخن مىگوییم
بنابراین ادعاى ایجى آن است که مواد در منطق و فلسفه به دو معناى متفاوت به کار مىروند. به دیگر سخن، واژگانِ حاکى از مواد (وجوب، امکان و امتناع) یا همان «جهات» ـ در کاربرد منطقى و فلسفى خود ـ مشترک لفظىاند. اما آیا ایجى دلیلى هم بر مدعاى خود دارد
با دقت در عبارت بالا مشخص مىشود که ایجى ادعاى خود را با استدلالى همراه ساخته است. خلاصه استدلال وى چنین است: اگر مواد در منطق و فلسفه به یک معنا باشند، لازم مىآید که لوازم ماهیات «واجب بالذات» شوند. شاید بتوان استدلال ایجى را در قالب قیاسى استثنایى به شرح زیر صورتبندى کرد
1 (مقدّمه اوّل) اگر جهات در منطق و فلسفه مشترک معنوى باشند، آنگاه لوازم ماهیت، واجب بالذات مىشوند؛
2 (مقدّمه دوم) لکن لوازم ماهیت واجب بالذات نیستند (رفع تالى)؛
3 (نتیجه) جهات در منطق و فلسفه، مشترک معنوى نیستند (مشترک لفظىاند)
صورت این استدلال آشکارا معتبر است؛ قیاسى استثنایى که در آن با رفع تالى به رفع مقدّم مىرسیم. اما از نظر مادّه چطور؟ از مقدّمه نخست (گزاره شرطى) آغاز کنیم. دفاع از صدق این مقدّمه (آنگونه که ظاهرا موردنظر ایجى است) دستکم بر دو مقدّمه استوار است
الف) در این گزاره با مفهوم «لوازم ماهیت» روبهروییم. بدون وارد شدن به بحث تفصیلى، عجالتا مىپذیریم هر ماهیتى مىتواند لوازمى داشته باشد که هرچند خارج از ذات آن ماهیتاند، هیچگاه از آن ماهیت جدا نمىشوند. مثالى که ایجى در نظر دارد، زوجیت است که از لوازم اعداد زوج، مانند عدد چهار به شمار مىآید. (زوجیت در ذات چهار نیست و از اینرو در تعریف چهار نمىآید؛ ولى لازمِ آن است؛ یعنى هرگز نمىتوان چهارى را تصور کرد که زوج نباشد). بر پایه مفهوم «لازم ماهیت» و مقتضیات آن (اینکه هیچگاه از ماهیت جدا نمىشود) مىتوانیم از دیدگاهى منطقى، گزاره زیر را اظهار کنیم
4 عدد چهار ضرورتا (بالوجوب) زوج است؛
یا به عبارت دیگر
5 زوج بودن (زوجیت) براى عد چهار واجب است
گزاره 5 نیز به ظاهر مستلزم گزاره زیر است
6 زوجیت واجب است
ب) مقدّمه دوم ظاهرا بر آن است که مقصود از وجوب در فلسفه، «وجوب ذاتى» است؛ براى نمونه وقتى مىگوییم خدا واجب است، یعنى واجب بالذات است؛ به این معنا که وجود براى ذات او ضرورت دارد. در این معنا، هر شیئى که متصف به وجوب مىشود، واجبالوجود خواهد بود
کلمات کلیدی :