سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه بداند و عمل کند و بیاموزد، در ملکوت اعظم بس بزرگ به شمار آید . [عیسی علیه السلام]

مقاله خدا در قرآن‏ تحت فایل ورد (word)

ارسال‌کننده : علی در : 95/6/31 6:12 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله خدا در قرآن‏ تحت فایل ورد (word) دارای 10 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله خدا در قرآن‏ تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله خدا در قرآن‏ تحت فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله خدا در قرآن‏ تحت فایل ورد (word) :

خدا در قرآن‏

براساس بیان و هدایت قرآن، خدا نه وجود است نه موجود، بلکه‏حقّ “قیوم” است.وجود اگر چه نامى مقدّس از نامهاى نیک خداوند است و اگرچه‏نورى است که حقایق هستى را آشکار مى‏سازد و اگرچه با موجودات تفاوت دارد ولى به رغم همه این امور نمى‏توان‏آن را خدا دانست و نمى‏توان خدا را وجود دانست -پاک و مبراست‏پروردگار از این که چنین باشد- بلکه “وجود”، مخلوقى از”مخلوقات

” خداست و هرگونه که بخواهد در آن تصرّف مى‏کند و آن‏را به پدیده‏اى مى‏بخشد و در نتیجه آن پدیده آشکار شده و آفرینش‏مى‏یابد.نزدیکترین وسیله براى شناخت آن که وجود، مخلوق است‏تصرّف در آن مى‏باشد و این که یک بار به چیزى داده مى‏شود و سپس‏از آن ستانده مى‏شود، پس “وجود” هم “حقیقتى” است که مالک آن‏یعنى خداوند قادر آن را تدبیر مى‏کند.

موجودات نیز خدا نیستند، بلکه ستاره و درخت در برابر خداسجده مى‏کنند و خورشید و ماه به تدبیر خدا جریان دارند و زمین‏تسلیم امر اوست، ساده‏ترین دلیل آن نشانه‏هاى آشکار ضعف‏پدیده‏هاست که هرگز نمى‏توانند خداوند قادر باشند -پاک و منزّه‏است خدا از این که چنین باشد.این اصل فلسفى که وجود را به ممکن و واجب تقسیم مى‏کندووجود ممکن را “مخلوق” و وجود واجب را “خالق” مى‏پندارد درقرآن اصلاً مردود است، زیرا خدا نه وجود است و نه مخلوق به‏وجود. بلکه وجود، نورى است در اختیار خدا و بخشیده شده به‏مخلوقات، پس چگونه ممکن است خداوند و آفریده‏ها در یک‏اساس مشترک باشند و آن را وجود بنامیم و حال آن که سه اساس‏وجود دارد: خدا، وجود و

آفریده‏ها.این “اصل صوفیانه” که خدا را “ذات موجودات” مى‏پندارد و نیزاین “اصل مادى” که پدیده‏ها را “ذاتاً مسلّط” برخود مى‏داندوبنابراین همین پدیده‏ها، خود خدایند و بس، همگى اصولى‏مردودند. زیرا خداوند والاتر، بالاتر و بزرگتر از مخلوقات‏وآفریده‏هاى خود است، نه او مخلوقات و نه مخلوقات، او هست‏ومیان او و مخلوقاتش تباین است و اشتراکى نیست، مگر در الفاظى‏که در حدود امکانات آفریده‏ها وضع شده است. میان خدا ومخلوقات تباین مطلق است پس هر آنچه در مخلوقات جایز باشددرباره خداوند محال است و بر عکس.

با وجود چنین تباینى روشن مى‏شود که نمى‏توان خدا را تعریف‏کرد و صفاتش را مکشوف ساخت، زیرا ما در فضاى مخلوقات‏زندگى مى‏کنیم و با صفتى آشنایى نداریم، مگر به قدرى که در یکى ازمخلوقات وجود داشته باشد مثلاً صفت قدرت را در انسان، درموج، در طوفان، در برق و اتم مى‏شناسیم و اگرچه صحیح است که‏در تمامى اینها صفت قدرت وجود دارد. لکن بر حسب شناخت ماتماماً در مخلوقات موجودند و بنا به طبیعت تباین میان خالق‏ومخلوق نمى‏توانیم آنها را با خدا قیاس کنیم و به همین ترتیب است‏صفت علم و حکومت و; ولى با این وجود مى‏توانیم از طریق‏شناخت صفات مخلوقات نظیر علم و قدرت و حکومت به وجودهمین صفات در آفریدگار به نحو بالاتر و والاتر پى ببریم

، آفریدگارى‏که این صفات را در مخلوقات به امانت گذاشته است، ما گاه این اموروالاتر و بزرگتر از صفات مخلوقات را قدرت نامحدود و علم کامل‏وحکومت جاودانه مى‏خوانیم، ولى مفهوم این نامگذارى ایجادپیوند میان قدرت مخلوق و قدرت خالق نیست تا به گونه‏اى واحد درآیند چنانچه ایجاد پیوند میان علم مخلوق و علم خالق و خواست‏مخلوق و خواست خالق ونظایر آن نیست، زیرا هیچ رابطه‏اى میان‏خالق و مخلوق نیست جز رابطه تقابل واکنش شدید که از انعکاسى‏شدید حاصل مى‏شود، بلکه مى‏خواهیم با این نامگذارى پیوند میان‏لفظ را بر قرار سازیم تا مفهوم آن امر والاتر را که براى خالق ثابت است‏اشاره گونه دریابیم.
از همین رو اثبات هر صفتى براى خدا تنها اشاره‏اى است -درمحدوده فهمى که از آن برخورداریم- به صفات و اسماء خداوندبدون آن که تعریفى باشد براى خدا یا بدون آن که او را در

محدوده‏مخلوقات قرار دهیم و صفات مخلوقاتش را بر مقام کبریائیش سرایت‏دهیم -پاک و منزّه است خدا از این که چنین باشد.اگرچه لفظ میان خدا و مخلوقات مشترک است و در هر دو مورد”قدرت” و “علم” و حکومت نامیده مى‏شود، لکن به میزان اختلاف‏و تباین میان خدا و مخلوقات مفاهیم این الفاظ نیز با یکدیگر تفاوت‏دارند.قدرت مطلق و ابدى خدا کجا و قدرت محدود و عرضى و ضعیف‏مخلوقات کجا. شناخت ما نسبت به اشیاء کجا و علم خداوند که‏محیط بر همه پدیده هاست کجا یا مالکیت ما نسبت به کالا کجاومالکیّت خدا بر آسمانها و زمینها کجا؟ما مى‏دانیم که وجود خداوند ثابت است ا

مّا هرگز ثبوت اوتشابهى با وجود ما ندارد؟ زیرا خداوند ثابت است و بر پایه ذات‏خویش استوار است.
و حال آن که ما موجوداتى هستیم که متّکى به وجود خدا و آیااتّکاء به ذات اتّکاء به وجود غیر یکسان است؟! اصولاً مى‏توان گفت‏میان خالق و مخلوق تفاوت بسیار است، زیرا میان آن دو کمترین‏تشابهى وجود ندارد، بلکه آنچه هست تباین است.

از همین رو بالاترین صفتى که به خدا اطلاق مى‏کنیم صفت”محور” بودن اوست که میان نفى و اثبات در گردش است، “نفى”یعنى “قطع” هرگونه پیوند “تشابه” میان او و مخلوقاتش و اثبات‏یعنى “ایمان” به این “حقیقت” که او والاتر و بزرگتر از مخلوقات‏خویش است.او توانا است که هیچ کس بر او توانایى ندارد. و مالکى است که دراختیار هیچ کس نمى‏باشد و عالم نامعلومى است.براى تمرکز این دو حقیقت یعنى “حقیقت ثبوت” خدا از یک سوصفات والا و از سوى دیگر نفى صفات مخلوقات از او در نفوس‏آدمیانى که به شناخت مخلوقات خو گرفته‏اند ناگزیر باید با کلمه”سبحان اللَّه” به تقدیس و تسبیح و تنزیه مقام کبریائیش پرداخت،کلمه‏اى که استعمال بسیار در قرآن دارد و محور اذکار نماز است.تسبیح ما را ناگهان در برابر خدا قرار مى‏دهد، زیرا مخلوقات را ازذهن ما دور و خالق را آشکار مى‏سازد به علاوه آن که تسبیح، گره کورنفس بشرى یعنى عادت به محدود کردن پدیده‏ها را

به‏خاطر این که پدیده‏ها مخلوق اند و محدودیّت جزء طبیعت آنهاست‏و هنگامى که آدمى در برابر خدا مى‏ایستد و از محدود کردن او عاجزاست به شبهاتى بى‏ثمر گرفتار مى‏آید: چگونه، کجا، چه و حتّى‏چرا؟ او مى‏خواهد خدا را تابع ملاکهاى مخلوقات گرداند، لذا به‏گمراهى سختى دچار مى‏شود. در این جاست که کلمه “سبحان اللَّه”به کار مى‏آید تا به یکباره “بشر” را از ورطه‏اى بزرگ رهایى بخشدوانسان را چنین مورد خطاب قرار مى‏دهد که تو در برابر خالق‏مخلوقات ایستاده‏اى، جایى که الفاظ، ناتوان و حدود از اعتبار ساقطاست و معارف ساده و سطحى بشر درهم مى‏ریزد.

و بدین ترتیب مى‏کوشد خدا را از نو بشناسد.قرآن کریم سوره‏هاى بسیارى را با تسبیح آغاز کرده است و آن رازبان هر آنچه در آسمانها و زمین است دانسته و به تسبیح در”صبحگاهان و شامگاهان” امر کرده است.اگر خدا با نفى شباهت میان او و مخلوقاتش در قرآن شناخته‏مى‏شود پس صفات حسنه او انعکاسى از این مباینت است آن هم‏بدون آن که صفاتى محدود به مقدار و چگونگى و مکان باشد.مقصود ما از قدرت خدا تنها نفى عجز از اوست و مرادمان از علم‏خدا تنها نفى جهل از اوست و به همین ترتیب، زیرا نمى‏توان‏نامحدود را تصوّر و نامتناهى را تعریف کرد.
در این جا پرسشى مطرح مى‏شود:

بشر چگونه توانسته عجز و جهل را از خداى خود نفى کند و حال‏آن که هر صفتى در دنیا صفت مخلوقات است؟ پاسخ این سؤال‏روشن است، وجود این صفات در مخلوقات ما را به حقانیّت خداهدایت مى‏کند، اگر وجود همین صفات را در خالق فرض کنیم در این‏صورت در مسأله محالى گرفتار آمده‏ایم که از آن گریخته‏ایم. تصوّرکنید اگر سنگى به سوى شما پرتاب شود و پس از بررسى آن سنگ‏دریابید که این سنگ فاقد قدرت ذاتى است در این صورت حرکت آن‏را از عامل دیگرى خواهید دانست و اگر فرض کنید پرتاب کننده‏سنگ، سنگ ساکنى همچون سنگ اوّل باشد آیا به تناقض گرفتارنشده‏اید؟ زیرا اگر سنگ دوم در عین سکون قادر به تحریک باشدپس چرا نپذیرفتید که سنگ اوّل ذاتاً متحرّک است؟

خداوند سبحان نیز اگر عاجز بود دیگر کسى نیاز به او نمى‏داشت‏و وجود مخلوقات عاجز خود کافى بود. پس ما پس از مشاهده‏صفات عجز در مخلوقات به وجود خداوند قادر پى مى‏بریم.
از همین رو ما صفت عجز یا ذلّت یا کوچکى را در مخلوقات‏نمى‏بینیم، مگر آن که فطرت ما را به مبرّا و منزّه بودن خدا از آنهاهدایت مى‏کند.
ما هیچ کار محدود و منظّمى را به تدبیر حکیمى نمى‏بینیم، مگرآن که بوسیله آن به سوى خداوند ره مى‏یابیم و هرگونه کارى را که‏آمیخته

از دقّت و حکمت و فائده بیابیم به گونه‏اى به صفات خداواسماء حسناى او رهنمون مى‏شویم.
براى مثال هنگامى که گُلى خوش منظر و عطرآگین را مى‏بینیم خدارا تسبیح مى‏کنیم و “لطیف” مى‏خوانیمش، آیا آفریننده این گل به”لطف” و دقّت صنع موصوف نیست؟ آیا هنگامى که اهداف‏متعدّدى را که بر آفرینش این گل مترتب است -اعمّ از تصفیه هواوعطر افشانى- به حکمت سازنده آن پى نمى‏بریم؟ آیا هنگامى که به‏فوائد بهداشتى این گل براى انسان پى مى‏بریم این حقیقت رادرنمى‏یابیم که آفریننده آن نسبت به بندگانش رحیم است؟

آیات قرآن کریم پى درپى افعالى را به ما یادآورى مى‏کند که گواه‏صفات خداوند تبارک و تعالى است و گاهى ذکر فعل پیش از ذکرصفت مى‏آید که به وسیله همین اعمال به وجود این صفات پى‏مى‏بریم.
حال به آیاتى از قرآن کریم گوش فرا مى‏دهیم که صفات خدا را به‏ما یادآورى مى‏کند:
1 – )ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ‏بَصِیرٌ(69)).
“این بدان سبب است که خدا از شب مى‏کاهد و به روز مى‏افزاید و از روزمى‏کاهد و به شب مى‏افزاید و خدا شنوا و بیناست.”
2 – )ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَالْعَلِیُّ الْکَبِیرُ(70)).
“این بدان سبب است که خدا حقّ است و آنچه جز او به خدایى مى‏خوانندباطل است و او بلند مرتبه و بزرگ است.”
3 – )أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّهَ‏لَطِیفٌ خَبِیرٌ(71)).
“آیا ندیده‏اى که خدا از آسمان باران فروفرستاد و زمین سرسبز گردید؟ هرآینه خدا باریک‏بین و آگاه است.”

4 – )لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ(72)).
“از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. اوست بى‏نیاز و درخور ستایش.”
5 – )أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ‏وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ(73)).

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :