سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای آدمی زشت است که عملش از دانشش کمتر باشد و کردارش به گفتارش نرسد . [امام علی علیه السلام]

مقاله در مورد هجرت پیامبر تحت فایل ورد (word)

ارسال‌کننده : علی در : 95/5/31 4:21 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله در مورد هجرت پیامبر تحت فایل ورد (word) دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد هجرت پیامبر تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد هجرت پیامبر تحت فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد هجرت پیامبر تحت فایل ورد (word) :

هجرت پیامبر

دستور هجرت به حبشه
چنانکه اهل تاریخ و جمعى از مفسرین در تفسیر آیه مبارکه:
لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن‏اقربهم موده للذین آمنوا الذین قالوا انا نصارى;» (1) گفته‏اند:
پس از آنکه رسول خدا(ص)فشار و ستم بسیار مشرکان‏قریش را بر مسلمانان مشاهده نمود و ناتوانى خود را از کمک به‏ایشان و دفع ستم از آنها ملاحظه کرد دستور هجرت به حبشه رابه ایشان داد و در صدد بر آمد تا بدین وسیله آنها را از شر دشمنان‏آسوده سازد.متن دستور آنحضرت را در اینباره به دو گونه نقل‏کرده‏اند.

نقل اول-روایتى است که ابن هشام و طبرى و ابن اثیر ودیگران نقل کرده‏اند که متن آن چنین است که بدون ذکر سندگفته‏اند:چون رسول خدا آن وضع را دید به آنها فرمود:
«لو خرجتم الى ارض الحبشه فان بها ملکا لا یظلم عنده احد،و هى ارض صدق حتى یجعل الله لکم فرجا مما انتم فیه;» (2) .
یعنى-خوب است‏به سرزمین حبشه بروید که در آنها پادشاهى است‏و در کنار او به کسى ستم نمى‏شود،و آنجا سرزمین راستى است،تاوقتى که خداوند گشایشى براى شما از این وضعى که در آن بسر مى‏بریدفراهم سازد و;

نقل دوم-نقلى است که در تفسیر مجمع البیان نیز بطور مرسل‏نقل کرده و گفته است:رسول خدا(ص)هنگامى که آنوضع رامشاهده نمود به آنها دستور خروج بسر زمین حبشه را داده فرمود:
«ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد;» (3) که البته جاى این بحث و مناقشه هست که آیا کدامیک ازاین دو نقل صحیحتر است زیرا بخاطر قیودى که در نقل دوم‏است معناى حدیث فرق مى‏کند و این شبهه به ذهن خطورمى‏کند که شاید در نقل دوم دست تحریف کنندگان و درباریان‏و جیره خواران شاهان و سلاطین دخالت کرده و به قول معروف‏«در میان دعوا نرخ تمام کرده‏اند»و در ضمن نقل‏یک حدیث،خواسته‏اند یک پادشاه صالح و غیر ظالمى هم درطول تاریخ از زبان رسول خدا(ص)

بدنیا معرفى کرده باشند،همانگونه که در ذیل حدیثى که از رسول خد

ا(ص)درباره‏انوشیروان-در داستان ولادت رسول خدا(ص)-نقل شده بودیعنى حدیث‏«ولدت فی زمن الملک العادل;»و بطور تفصیل‏بحث کرده و ساختگى و مجعول بودن آنرا از روى مدارک معتبرذکر نمودیم.
ولى بنظر مى‏رسد در هر دوى نقلهائى که شده فرمایش رسول‏خدا(ص)نقل به معنى شده و متن دقیق فرمایش رسول خدا(ص)
ذکر نشده باشد،گذشته از آنکه این دو نقل مسند نیست و مرسل‏است و تنها در روایتى سند آن به ام سلمه مى‏رسد که آنهم همان‏نقل او است (4) و از این رو بحث و مناقشه درباره آنها چندان‏موردى ندارد،و البته جریانات بعدى صدق گفتار رسول‏خدا(ص)را طبق نقل اول تا حدودى به اثبات رسانید.
چرا هجرت به حبشه؟
اول-وجود پادشاهى چون‏«اصحمه بن ابحر»که به لقب‏سلاطین حبشه به‏«نجاشى‏»معروف گردیده و همانگونه که‏رسول خدا(ص)فرموده بود و جریانات بعدى هم نشان دادپادشاهى بود که حاضر نبود در محدوده سلطنت او بکسى ظلم‏شود،و این خود بزرگترین علت این انتخاب بود،و رسول خدا(ص)
مى‏خواست تا مسلمانان را بجائى راهنمائى کند که با رفتن‏بدانجا و تحمل دشواریهاى زندگى در

غربت و دورى از وطن وخانه و کاشانه و خویشان،از شکنجه و ظلم مشرکان آسوده شوندو دچار ظلم و ستم دیگرى نشوند که بقول آن شاعر«از چنگال‏گرگى در روند و دچار گرگ دیگرى شوند;».
دوم-جاهائى که مسلمانان مى‏توانستند بدانجاها هجرت کنندعبارت بود از:
الف-استانهاى دیگر جزیره العرب که قبائل بدوى و اعراب‏در آنجاها سکونت داشتند و با سابقه‏اى ک

ه از آنها داریم و در جریانات سالهاى بعد از هجرت و سرایاى بئر معونه و رجیع وجاهاى دیگر نشان دادند نسبت‏به اسلام و پذیرفتن آئین‏آنحضرت و مؤمنان سخت‏ترین مردمان بودند،و هیچگاه حاضرنبودند مسلمانان مهاجر را در کنار خود بپذیرند و روى روابط وعلاقه‏هاى تجارى و اقتصادى که با قریش داشتند هیچ بعید نبودکه اگر مهاجرین بنزد آنها میرفتند در داد و ستدهاى سیاسى وتوطئه‏هاى دیگر آنها را دست‏بسته تحویل مشرکان قریش‏دهند;چنانچه نمونه‏هائى از اینگونه کارها و توطئه‏ها پس ازهجرت رسول خدا(ص)بوضوح دیده مى‏شود.و شاید بخاطرهمین خوى سخت و سنگدلی آنها بوده که قرآن کریم‏درباره‏شان فرموده:
«الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدر الا یعلموا حدود ما انزل‏الله;» (1) .
عربها در کفر و نفاق سخت‏تر هستند،و شایستگى بیشترى براى آن‏دارند که حدود و مرزهاى آنچه را خدا فرود آورده ندانند;
و در جاى دیگر فرموده:
«قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل‏الایمان فى قلوبکم;». (2)
عربها گفتند ایمان آوردیم بآنها بگو ایمان نیاورده‏اید ولى بگوئیداسلام آورده‏ایم ولى ایمان در دلهاى شما در نیامده;
ب-جاى دیگرى که ممکن بود رسول خدا(ص)آنها را به‏رفتن آنجا راهنمائى و تشویق کند کشور ایران بود،که آن هم‏جاى امنى براى مسلمانان نبود گذشته از دورى راه آن که براى‏مسلمانان مستضعف و محروم آن روز-که بیشترین مهاجران ازهمین طبقه بودند-طى چنین راه دور و دراز و گذشتن از آن‏کویرها و بیابانهاى خطرناک و بى‏سر و ته حجاز براى آنهاغیر مقدور بود.
تازه وقتى به ایران مى‏رسیدند با یک محیط پر از فساداشرافیت و زندگى طبقاتى دوران ساسانیان و خفقان شدید وبیدادگرى و سایر انحرافات فکرى و اجتماعى مواجه مى‏شدند که‏بقول معروف از چاله‏اى در آمده و در چاهى مى‏افتادند;
مگر همین‏«کسرى‏»پادشاه ایران نبود که وقتى نامه‏رسول خدا(ص)بدست او رسید که او را به پذیرش اسلام دعوت‏کرده بود نامه آنحضرت را پاره کرد و با کمال غرور و نخوت‏گفت:
«یکتب الى بهذا و هو عبدى‏»!

کسى که خود بنده من است‏به من اینگونه نامه مى‏نویسد;!
و سپس به‏«باذان‏»که استاندار او در یمن بود نوشت: دو نفر سرباز بسوى این مردى که در حجاز است گسیل دارتا او را بنزد من آرند;و او نیز دو نفر را بمدینه فرستاد;تا آخرداستان که انشاء الله در جاى خود مذکور خواهد گردید;
ج-از آنچه در بند«ب‏»ذکر شد وضع یمن نیز روشن‏مى‏شود،زیرا یمن نیز در آن روز مستعمره ایران بود و حاکم واستاندار آنجا از جانب پادشاه ایران تعیین مى‏شد و در آن روزگارهمانگونه که ذکر شد احتمالا«باذان‏»استاندار آنجا بوده،وهرگز بدون اجازه پادشاه ایران نمى‏توانست‏به مهاجرین مکه

پناه‏دهد و یا اگر او دستورى مى‏داد نمى‏توانست از آنها حمایت ودفاعى بکند;
د-از جاهاى دیگرى که آنها مى‏توانستند بدانجا هجرت‏کنند سرزمین‏«حیره‏»بود که آنجا نیز صرفنظر از راه دورى که‏داشت و همان مشکل گذشتن از وادیهاى دور و دراز و کویرهاى‏زیاد را بدنبال داشت،آنجا نیز تحت‏سیطره و استعمار ایران اداره‏مى‏شد بشرحى که در تواریخ مذکور است;
ه-و از آنجمله کشور شام بود که آنجا نیز گذشته از دورى وبعد مسافت و مشکل گذشتن از همان وادیهاى بى سر و ته حجازمحل رفت و آمد کاروانهاى قریش در فصول مختلف و بازارى‏بود براى فروش اجناس تجارتى مردم مکه،و روشن بود که درچنین محلى نیز اطمینان و آسایشى براى مهاجرین وجود نداشت و ممکن بود مشرکین قریش بکمک حاکمان شام و تاجران‏سودجو و پر نفوذ آنجا بتوانند آنها را به مکه باز گردانند;
که در این جهت کشور حیره و یمن نیز با آنجا مشترک بودند،و آنجاها نیز محل رفت و آمد کاروانهاى قریش و داد و ستد ومعاملات تجارتى آنها بود.
و بدین ترتیب معلوم مى‏شود جائى نزدیکتر و مطمئن‏تر ازحبشه نبود و بخصوص که پادشاه آنجا«اصحمه‏»مردى‏عدالت پیشه و اصلاح طلب بود،و از مسیحیان با ایمان و دانشمندبه شم

ار مى‏رفت،و چنانچه برخى از اهل تاریخ گفته‏اند:
امدادهاى غیبى هم کمک کرد و هنگامى که نخستین گروه ازمهاجرین براى سفر به حبشه به کنار دریاى احمر رسیدند یک‏کشتى به گل نشسته بود و هنگامى که آنها رسیدند از گل بیرون‏آمد و هر کدامیک از آنها توانستند با پرداخت نصف دینار کرایه‏خود را با آن کشتى به حبشه برسانند.
اهداف هجرت‏به حبشه
هدف اصلى رسول خدا تایید این سنت‏خدائى‏و امضاء این قانون الهى یعنى سنت هجرت بود که در میان پیامبران دیگرى چون ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السلام وپیروانشان نیز سابقه دا

شت و این راه به روى آنها باز شده بود تاکسانى که نمى‏توانند آئین الهى خود را در میان دشمنان دین یادگرفته و انجام دهند مجبور نباشند زیر شکنجه‏هاى جانکاه وتحمل فشارهائى که غالبا طاقت آن را هم نداشتند صبر کنند وراه گریز و نجاتى هم نداشته باشند،بلکه براى آنها و همه‏انسانهاى مؤمن تاریخ این راه بعنوان یک قانون الهى و دستوردینى باز و بلکه گاهى بصورت الزامى واجب است که دین وآئین خود را برداشته و بجاى سالمتر و مطمئن‏ترى که بتوانند آن رانگهدارى کرده و از شر دشمنان آسوده باشند بروند و آزادانه و بااطمینان به انجام اعمال دینى و مراسم مذهبى خود بپردازند ونگران زندگى و روزى و وضع حال خود هم نباشند که سرزمین‏خدا فراخ و نعمتهاى الهى همه جا است و به گفته آن شاعرپارسى زبان:
نتوان مرد بسختى که در اینجا زادم×که بر و بحر فراخ است و آدمى بسیاراما هدف این هجرت تنها باین مطلب بسنده نمى‏شد وچنانچه معلوم است اهداف عالیه دیگرى هم در این هجرت‏مورد نظر بوده که از گستردگى آن و چهره‏هاى سرشناسى که‏در میان مهاجرین دیده مى‏شود این اهداف بدست مى‏آید; زیرا بگونه‏اى که در شرح ماجرا در صفحات آینده خواهیم‏خواند در میان مهاجرین افراد مستضعف و محروم و شکنجه‏شده‏اى چون عبد الله بن مسعود که از وابستگان قبائل بود و جزءآنها نبود کمتر به چشم مى‏خورد.
و بیشتر آنها از قبائل معروف و پر جمعیتى بودند که موردحمایت‏سران قبیله و افراد خود بودند و کسى نمى‏توانست‏به آنهاصدمه و آزارى برساند،مانند جعفر بن ابیطالب از بنى‏هاشم وعثمان بن عفان از بنى امیه،و عبد الله بن جحش و زبیر بن عوام ازبنى اسد،و عبد الرحمن بن عوف از بنى زهره و دیگران که هر کدام‏از قبائل معروف و سرشناس قریش مانند قبائل تیم و عدى وبنى عبد ادار و بنى مخزوم و غیره بودند و بلکه گاهى خود آنها نیزاز شخصیتهاى مورد احترام قبیله خود و یا قبائل دیگر بودند;
و از این گذشته اگر تنها این موضوع مورد هدف بوده خوب‏بود هنگامیکه ترس آنها برطرف مى‏شد و جاى امنى در کناررسول خدا(ص)در غیر شهر مکه پیدا مى‏کردند بازگشته و به‏زندگى در کنار رهبر اسلام و خویشان و نزدیکان خود ادامه‏مى‏دادند،در صورتیکه همانگونه که میدانیم و در بخشهاى آینده‏خواهیم خواند جمع زیادى از آنها مانند جعفر بن ابیطالب حدودپانزده سال در حبشه

 

ماندند و پس از هجرت رسول خدا(ص)به‏مدینه و آماده شدن محیط آزاد و اسلامى براى تعلیم و تربیت و انجام مراسم دینى بازهم به توقف خود در آن سرزمین ادامه داده وتا سال هفتم هجرت در حبشه ماندند;
هدف عالى دیگرى هم که مى‏تواند مورد نظر قرار گرفته باشدهمان صدور اسلام و انقلاب اسلامى بکشورهاى همجوار و به‏خصوص کشور دست نخورده و آماده‏اى چون حبشه و به فرمایش‏رسول خدا«سرزمین صدق‏»که معلوم مى‏شود از آلودگیها وآمیزشهاى منحرف و کج‏به دور بوده و مرد خوش قلب و با صفا وپرقدرتى همچون نجاشى پادشاه حبشه بر آن حکومت مى‏کرده;
و این هم خود دستور و قانونى است که همه پیمبران الهى وپیروان آنها داشته و دارند که پیام حق را به هر وسیله که مى‏شودبگوش جهانیان برسانند و تبلیغ کنند،و بهترین وسیله براى این‏کار در آن روزها همین مسافرتها و هجرت‏ها بوده و همانگونه که‏میدانیم این هجرت از این نظر هم بسیار موفقیت آمیز بود و چنانچه‏مى‏خوانیم اینان توانستند مهمترین مرکز قدرت و تصمیم‏گیرى‏حبشه یعنى قلب شخص شاه حبشه را تسخیر نموده و او را مسلمان‏کنند;و براى قرنها اسلام را در سرزمین حبشه و کشورهاى‏همجوار آن پا برجا نمایند که هنوز هم مسلمانان زیادى در آنجاوجود دارند.

هجرت به حبشه در دو مرحله:
مورخین عموما گفته‏اند:مسلمانان دوبار به حبشه هجرت‏کردند بار اول یک گروه چهارده نفره یا پانزده نفره مرکب از ده مردو چهار زن،که در ماه رجب سال پنجم بعثت در نیمه شبى از مکه‏خارج شده و خود را به حبشه رساندند،و اینها حدود سه ماه درآنجا ماندند و در ماه شوال در همان سال پنجم به مکه‏بازگشتند;
و سبب بازگشت آنها نیز آن شد که به آنها خبر رسید که‏اهل مکه مسلمان شده و اختلا

ف میان آنها و رسول خدا(ص)
بر طرف گشته (1) و آنها نیز خوشحال و مسرور گشته و بسوى مکه‏بازگشتند ولى به پشت دروازه‏هاى مکه که رسیدند معلوم شد این‏خبر نادرست و دروغ بوده و چنانچه گفته‏اند:چند تن از آنهادوباره به حبشه بازگشتند و بقیه نیز هر کدام در پناه یکى ازبزرگان قریش خود را بمکه رسانده و وارد شهر شدند (2) ;
و بار دوم پس از این هجرت بود که با هجرت جعفر بن‏ابیطالب و همسرش اسماء بنت عمیس شروع شد و بدنبال او جمع دیگرى نیز تدریجا به آنها ملحق شدند و در پایان عدد آنهابه هشتاد و سه مرد و نوزده زن (3) رسید بجز بچه‏هائى که همراه آنهابوده‏اند،که البته این رقم در صورتى است که عمار بن یاسر وابو موسى اشعرى را هم جزء آنها بدانیم که مورد تردید و اختلاف‏است;و این آخرینرقمى است که در هجرت دوم حبشه ذکرکرده‏اند،ولى ممکن است‏بگوئیم هجرت به حبشه یک هجرت‏بیش نبوده که در دو مرحله یا بیشتر انجام شده،چنانچه هجرت‏رسول خدا(ص)و مسلمانان را به مدینه یک هجرت بیشترمحسوب نمى‏دارند اگر چه در طول بیش از یک سال انجام‏گردیده است;
و ما در اینجا نام برخى از سرشناسان ایشان را که دربخشهاى بعدى نیز نیازمند به دانستن آن هستیم براى شما ذکرمى‏کنیم و بدنبال سخن خود باز مى‏گردیم:
جعفر بن ابیطالب-از بنى هاشم-با همسرش اسماء-که‏عبد الله بن جعفر نیز از آندو در حبشه ب

 

دنیا آمد-که در هجرت مرحله‏دوم-و برخى هم او را جزء مهاجرین اول دانسته‏اند. (4) زبیر بن عوام-از بنى اسد بن عبد العزى-در هجرت اول.
مصعب بن عمیر-از بنى عبد الدار-در هجرت اول.

عبد الرحمن بن عوف-از بنى زهره-در هجرت اول.
عثمان بن عفان-از بنى امیه-در هجرت اول که همسرش رقیه‏دختر رسول خدا(ص)را نیز با خود برد.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :