مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى تحت فایل و

مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى تحت فایل ورد (word) دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدّمه
تبیین معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا
تبیین معرفت نفس
مراتب معرفت نفس
تبیین معرفت نفس از منظر افضلالدین کاشانى
حقیقت نفس
حرکت جوهرى نفس
مراتب هستى
مراتب نفس
تبیین معرفت نفس
نخست. تفکر و تعقّل
دوم. مجاهدت و تجرید
بررسى تطبیقى
بررسى تطبیقى مبادى و پیشفرضها
بررسى تطبیقى اصل نظریه
بررسى تطبیقى لوازم و پیامدها
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى تحت فایل ورد (word)
ـ ابنسینا، النجاه من الغرق فى بحر الضلالات، تهران، دانشگاه تهران، 1379
ـ حسنزاده آملى، حسن، اتحاد عاقل به معقول، قم، بوستان کتاب، 1386
ـ کاشانى، افضلالدین، مصنفات، ره انجامنامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، تقریرات و فصول مقطعه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، جاوداننامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، جاوداننامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، عرضنامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، مدارجالکمال، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، مکاتیب و جواب اسئله، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، ینبوع الحیاه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ ـــــ ، رساله نفس، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366
ـ گنابادى، سلطان محمّد، تفسیر بیانالسعاده، بیروت، مؤسسه الاعلمى، 1408ق
ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1403ق
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، اسرارالآیات، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1981م
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، مشهد، دانشگاه مشهد، 1360
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380
ـ ـــــ ، الواردات القلبیه، ترجمه احمد شفیعىها، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1385
ـ ـــــ ، ایقاظ النائمین، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1386
ـ ـــــ ، مفاتیحالغیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربى، 1419ق
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1422ق
ـ نباطى بیاضى، علىبن یونس، الصراط المستقیم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384ق
چکیده
متون دینى انسان را به «خودشناسى» و «خودآگاهى» فراخوانده و بر پیوند ژرف میان «خودشناسى» و «خداشناسى» تأکید ورزیدهاند. افضلالدین کاشانى (از حکماى قرن هفتم) و ملّاصدرا (پایهگذار «حکمت متعالیه»)، هرکدام بر اساس مبانى خویش، تبیینى ویژه از «معرفت شهودى نفس» به دست دادهاند
در بخش ابتدایى این مقاله، نخست، پیشفرضهاى دیدگاه صدرالمتألّهین پیرامون «معرفت نفس» بازکاوى شده، و سپس تبیینى سازوارهاى از نظریه «معرفت نفس» ارائه گردیده است. در نهایت، مراحل «معرفت نفس»، که اهل معرفت با گام نهادن در راه سیر و سلوک عملى به آنها دست مىیابند، تبیین شده است
در بخش بعدى، دیدگاه افضلالدین کاشانى درباره «معرفت نفس» تبیین گردیده و راهکارهاى عملى و سلوکى دستیابى به معرفت نفس از نظرگاه وى بیان شده است. در پایان، به بررسى تطبیقى آن دو، در سه ساحت «پیشفرضها»، «اصل نظریه» و «لوازم و پیامدها» پرداخته شده است
کلیدواژهها: معرفت نفس، عالم مثال، عالم عقل، معرفت شهودى، فناء فى اللّه، تجرّد نفس، حرکت جوهرى
مقدّمه
پرسش از چیستى «خود» یا «منِ» انسان، از دیرباز، در میان ملتهاى گوناگون مطرح بوده است. امّا سیر تاریخى «خودشناسى» بایستى از زمان سقراط مورد بازکاوى قرار گیرد؛ زیرا، سقراط بر این گفتار حکیمانه، که «خود را بشناس»، بسیار تأکید مىنموده است. فلاسفه پس از سقراط نیز مانند ارسطو (در کتاب درباره نفس)، موضوع «معرفت نفس» را در کانون توجه خود قرار دادهاند. از میان حکماى اسلام، فارابى، ابنسینا، شیخ اشراق، میرداماد، ملّاصدرا، ملّاهادى سبزوارى، و علّامه طباطبائى، هرکدام به طور ویژه، موضوع «معرفت نفس» را در آثار خویش به بررسى گذاشتهاند. اینکه آیا همه حقیقت و ژرفاى وجودى انسان همین بدن خاکى اوست یا اینکه انسان لایههاى ژرفترى دارد که باید آنها را به فعلیت و شکوفایى برساند، پرسش بنیادینى است که از روزگار کهن، به ذهن بشر خطور مىنموده است. «خودشناسى»، به لحاظ دانشهاى مختلف، از دریچهها و زاویههاى گوناگونى مورد کاوش و پژوهش قرار گرفته است. به طور کلّى، مىتوان چهار گونه «نفسشناسى» را برشمرد
1 نفسشناسىِ روانشناختى؛ 2 نفسشناسى فلسفى؛ 3 نفسشناسى اخلاقى و تربیتى؛ 4 نفسشناسى شهودى و عرفانى
در این نوشتار، منظور از معرفت نفس «معرفت شهودى نفس» مىباشد که خاستگاه اصلى آن عرفان عملى است: اهل معرفت، در پرتو مجاهدت و مراقبت، در جستوجوى کشف و شهود حقیقت خویش هستند. آنان بر این باورند که اکثر مردم به دلیل فرورفتن در باتلاق لذتها و کامجویىهاى جسمانى، از آگاهى حضورى به خود بازمانده و تنها از یک خودآگاهى سطحى بهرهمند شدهاند
صدرالمتألّهین که خود از رهپویان طریق «معرفت نفس» مىباشد و به منازل این راه واقف است، با تکیه بر «اصالت وجود»، «تشکیک وجود»، «حرکت جوهرى»، «اتحاد عاقل و معقول» و «تجرّد نفس»، نظریه منحصر به فردى را در باب «معرفت شهودى نفس» پایهریزى نموده است. همچنین، افضلالدین کاشانى ـ که از حکماى برجسته قرن هفتم قلمداد مىشود ـ فلسفه خود را بر پایه «معرفت نفس» استوار نموده است. او با پافشارى بر «اصالت آگاهى» و «خودآگاهى نفس»، تفسیرى خاص را از معرفت نفس به دست داده است
باباافضل و ملّاصدرا بر این باورند که «معرفت نفس»، کلید و نردبان «معرفه اللّه» است. خداشناسى حقیقى، جز در پرتو شهود فقر ذاتى نفس به خداوند، امکانپذیر نخواهد بود. سالک، در نهایتِ مسیر، بایستى عینالرّبط بودن خویش به خداوند را با علم حضورى بیابد. در ضمن، آنان نیکبختى حقیقى انسان در رستاخیز و جهان جاوید را درگرو «خودشناسى» و «خودیابى» مىدانند؛ زیرا معتقدند که «علمِ نافع» و «عملِ صالح» انسانساز است. همچنین، از نظر آنان، کسى که «من» خویش را شناخت و آن را با «تن» خود اشتباه نگرفت، غذایى مناسب و مسانخ با آن را فراهم مىکند و تنها به فربه نمودن «تن» بسنده نمىکند. بنابراین، «معرفت شهودى نفس» پیوند تنگاتنگى با «مبدأ» و «معاد» و «تربیت و تزکیه نفس» دارد
تبیین معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا
نظریه «معرفت شهودى نفس» در بستر حکمت متعالیه و مبانى ویژه آن پایهریزى شده است. از اینرو، شایسته است که پیش از تبیین «معرفت نفس» از دیدگاه ملّاصدرا، مبانى و پیشفرضهاى حکمت متعالیه به طور کامل بازکاوى و استخراج گردند؛ با این حال، به منظور جلوگیرى از گسترده شدن دامنه نوشتار حاضر، ما از ذکر این مبانى و پیشفرضها صرفنظر و به این نکته بسنده مىکنیم که نظریه صدرالمتألّهین پیرامون «معرفت نفس» بر مبانى متعددى استوار است؛ از جمله: «اصالت وجود»، «تشکیک وجود»، «اتحاد عاقل و معقول»، «جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء بودن نفس»، «تجرّد نفس»، «حرکت جوهرى نفس»، و «علم حضورى نفس به خود». پس از پذیرش مبانى مذکور، در ضمن مقدّماتى، دیدگاه حکمت متعالیه را تبیین مىکنیم
1) صدرالمتألّهین بر این باور است که انسان، از دو راه، به علم و دانش دست مىیابد : الف. «تعلّم» و «کسب» (اینکه انسان مىتواند در فرایند آموزش، به تحصیل علم و دانش بپردازد)؛ ب. «وَهب» و «جذبه» (که از آن، به «اِعلام ربّانى» تعبیر مىکنند.) توضیح آنکه علوم افاضى (موهبتى) دانشى فراتر از دانشهاى متداول است و به آن، علوم «اخروى» نیز مىگویند. همچنین، اهل این دانش را «علماء الآخره» مىخوانند؛ چراکه از دنیا رویگردان مىشوند و زاهدانه زندگى مىکنند. ضمنآ، خداوند معارف یادشده را بر علماى دنیاگرا حرام فرموده است. گفتنى است که این علوم و معارف افاضى همان علوم کشفى و ذوقى به شمار مىآیند: «و هى علومٌ کشفیه، لایکادُ النظر یصل إلیها الّا بذوق و وجدان، کالعلم بکیفیه حلاوه السکر لایحصل بالوصف، فمن ذاقه عرفه.»
بر این اساس، مقصود از واژه «معرفت» (در عبارت «معرفت نفس») همان علم حضورى و بىواسطه نفس به خود مىباشد که از آن به «خودآگاهى شهودى» نیز تعبیر مىشود
2) از منظر حکمت متعالیه، «وجود» به سه قسم تقسیم مىگردد: الف) تام؛ ب) مکتفى؛ ج) ناقص. از این میان، موجودات تامّ همان عقول محض به حساب مىآیند که داراى ویژگىها و شاخصههاى ذیل مىباشند
اول. عقول محض، صورتهاى پیراسته از ابعاد، اجرام، و موادّ هستند
دوم. عالم عقول و موجودات تامّ، بهرهمند از «وحدت» و «بساطت» تامّ هستند
سوم. عالم عقول و مفارقات تامّ، اصل و مقوّم و فاعل و غایت سایر موجودات مىباشند. به بیان دیگر، در قوس نزول، همه موجودات از آن عالم نشئت مىگیرند و در قوس صعود، همه به سوى همان عالم برمىگردند
چهارم. با اینکه ساکنان فراوانى در عالم عقول وجود دارند، به علّت شدّت مرتبه وجودى این ساکنان و پیراستگى و پالودگى آنها از اجسام و موادّ، همگى به وجود واحد جمعى موجودند
پنجم. عالم عقول، به سبب شرافت وجودى، داراى شدیدترین مرتبه علم و حیات است. از حضرت على در روایتى نقل شده است که ویژگىهاى جهان علوى و
عالم عقول را چنین بیان مىکنند
سئل امیرالمؤمنین عن العالم العِلوى فقال: صورهٌ عاریهٌ عن الموادّ، عالیهٌ مِنَ القوّه و الاِستعداد، تجلّى لها ربّها فَأشرقَت و طالعها فَتَلَألأت وَ اَلقى فى هویّتها مثالَه فأظهَرَ عنها أفعالَه
قسم دوم، وجود «مکتفى» یا عالم نفوس حیوانى مىباشد که عبارت از صور مثالى و اشباح مجرّد است. این نوع از هستى، داراى ویژگىهاى ذیل مىباشد
اول. وجود مکتفى میان دو عالم عقل و عالم مادّه واقع شده است
دوم. این مرتبه از وجود، به لحاظ تجرّد و وحدت و بساطت، نسبت به عالم عقول ناقص است؛ ولى نسبت به عالم مادّه و طبیعتْ تامّ مىباشد
سوم. ساکنان این عالم مثالى، مکتفى به ذات خود و مبادى عقلى خود هستند و کاستىهاى آنها، به دلیل اتصالشان به عالم عقول، جبران مىشود
چهارم. این موجودات مثالى که به تکمیل شدن نیاز دارند، بعد از استکمال، در جرگه عالم عقول قرار مىگیرند و به عقل مفارق تبدیل مىشوند
پنجم. صورتهاى مثالى بر حواس باطنى انسان ظاهر مىشوند و حواس باطنى مظهر عالم مثال مىباشند
ششم. عالم مثال یا مکتفى، واجد برخى از ویژگىهاى جهان مادّه و طبیعت است؛ از جمله: مقدار و شکل
قسم سوم، هستى «ناقص» یا عالم مادّه و طبیعت است. ویژگىهاى این مرتبه از هستى عبارتاند از
اول. جهان مادّه، جهان پوشیدگى و پنهانى از خود مىباشد؛ در این جهان، هر جسمى از خود و اجزاى خود غایب و پنهان است
دوم. این عالم فاقد حیات مىباشد و مردگى گستردهاى بر سرتاسر آن حکمفرماست
سوم. جهان طبیعت، جهان استعداد و ندارى است
چهارم. ساکنان این جهان، داراى حرکت و جنبش ذاتى و جوهرى هستند
پنجم. مظهر این عالم، در انسان، حواس ظاهرى اوست
غرض از بیان ویژگىهاى سه عالم یادشده (طبیعت، مثال، و عقل)، این است که بگوییم: نفس انسان نیز به وِزان جهان خارج، داراى سه عالم وجودى به نامهاى عالم طبیعت، مثال، و عقل مىباشد که سالک، در فرایند معرفت نفس، نخست عالم مثالِ خویش را به فعلیت مىرساند؛ او پس از گذر از عالم مثال به عالم عقلِ خویش وارد مىگردد، و خود در جرگه مفارقات عقلى قرار مىگیرد
3) انسان، تنها موجودى است که دارنده همه مراتب سهگانه مادّه، مثال، و عقل است. در انسان نمونهاى از همه انواع و اجناسِ جهان هستى به ودیعه نهاده شده است؛ البته به صورت قوّه و استعداد. صدرالمتألّهین در تبیین این معنا مىگوید
بمعنى انّ کلّ جنس مِن أجناس الموجودات و طبقه مِن الطبقات و عالم مِنَ العوالِم العقلیه و النفسیه و الطبیعیه یوجد فیه شىء ناقص فى الاِبتداء مستعدُّ لِلاستکمال، و کلّ ناقصٍ مشتاق إلى کماله، فالاِنسان لکونه مشتملا على مجموع نقصانات الاشیاء فلاجرم یشتاق بکلّه الى ما هو جامع لکلّ الکمالات، بالاِمکان العام
4) «حرکت جوهرى نفس» یکى از مهمترین ارکان معرفت نفس شمرده مىشود. بین حرکت جوهرى نفس و معرفت شهودى نفس، پیوند ژرف و تنگاتنگى وجود دارد. در باب حرکت جوهرى نفس، نکاتى قابل طرح است که به اختصار مورد اشاره قرار مىگیرند
الف) جوهر نفس همواره در حال دگرگونى است؛ از اینرو، در کلام صدرالمتألّهین، سخن از «تدرّج وجودى»، «انتقال وجودى»، «تطوّرات جوهرى»، «تحوّلات ذاتى»، «صعود نفس»، و «عروج نفس» به میان آمده است
ب) این سیر و تحوّل ذاتى، یک سیر اشتدادى و استکمالى است؛ به طورى که نفس از موطن مادّه، به جایگاه عقول و انوار مجرّد، صعود مىنماید
ج) گرچه نفس در مراحل آغازین آفرینش، در مادّه فرورفته است؛ ولى در مراحل برترِ حرکت جوهرى خود، به تجرّد تامّ مىرسد و قائم به ذات و مستقل مىگردد و دیگر براى انجام دادن کارهاى مسانخ با خود ـ یعنى تعقّل ـ نیازى به ابزارآلات مادّى و بدنى ندارد
د) حرکت جوهرى نفس در سه مرحله صورت مىگیرد: سیر از عالم طبیعت به عالم مثال، سیر از عالم مثال به عالم عقل و مفارقات، و سیر و صعود فراعقلى تا بىنهایت
ه .) هرچه نفس کاملتر شود، و عوالِم بیشترى را در خود به فعلیت برساند، بر لطافت و صفا و تجرّد آن افزوده مىشود. اساسآ، «تجرّد تامّ» ثمره شیرین حرکت
جوهرى است. حرکت جوهرى ـ در مورد نفس آدمى ـ از این ویژگى منحصر به فرد برخوردار است که مىتواند مادّى را به مجرّد تبدیل کند؛ البته مادّهاى که استعداد تجرّد تامّ را در درون خود داشته باشد، وگرنه «هر سنگى، لؤلؤ و مرجان نشود.»
و) بحث «اتحاد عقل و عاقل و معقول» رابطه تنگاتنگى با حرکت جوهرى دارد. نفس براثر «اتحاد وجودى» و، بلکه بالاتر، «وحدت وجودى» با صورتهاى علمى، داراتر و فربهتر مىشود و این امر موجب تسریع در حرکت جوهرى مىگردد. از اینرو، دو عامل وجود دارند که نقش بسزایى را در اشتداد و تسریع حرکت جوهرى نفس ایفا مىکنند؛ یکى «عمل صالح» و دیگرى «علم نافع»
ز) تمام مدارج و مراتبى که نفس درمىنوردد، موجب انفصال و انقسام نفس نمىشود؛ بلکه «نفسْ» حقیقت واحدى است که در حال حرکت از قوّه به فعلیت است. از اینرو، صورت حسّى نفس، مادّه است براى پذیرش صورت خیالى و مثالى آن، و صورت مثالى مانند مادّه ثانى است براى صورت عقلى، و صورت عقلى نیز به تنهایى مراتبى دارد که هر مرتبه به منزله مادّه و قابل براى مرتبه بالاتر است

کلمات کلیدی :