مقاله ایده و مفهوم ساختارگرایی با بررسی آرای سوسور و لِوی استروس
مقاله ایده و مفهوم ساختارگرایی با بررسی آرای سوسور و لِوی استروس تحت فایل ورد (word) دارای 27 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله ایده و مفهوم ساختارگرایی با بررسی آرای سوسور و لِوی استروس تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ایده و مفهوم ساختارگرایی با بررسی آرای سوسور و لِوی استروس تحت فایل ورد (word)
چکیده
درآمد
ساختار اجتماعی، روابط اجتماعی و عناصر اجتماعی
تقدم ساختار بر عاملیت
نفی سوژه
1 فردینان دوسوسور
بنیانگذار زبانشناسی جدید
ماهیت اختیاری نشانه
تفاوت میان زبان و گفتار
درزمانی و همزمانی
همنشینی و جانشینی
2 ـ انسانشناسی لِوی استروس
جمعبندی و نقد
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ایده و مفهوم ساختارگرایی با بررسی آرای سوسور و لِوی استروس تحت فایل ورد (word)
احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، 1382
ایگلتون، تری، درآمدی بر ایدئولوژی، ترجمه اکبر معصوم بیگی، تهران، آگه،
پالمر، ریچارد، علم هرمنوتیک، ترجمه محمدسعید حناییکاشانی، چ سوم، تهران، هرمس،
دوسوسور، فردیناند، دوره زبان شناسی عمومی، ترجمه کوروش صفوی، تهران، هرمس،
فکوهی، ناصر، تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، تهران، نی،
کالر، جاناتان، فردینان دوسوسور، ترجمه کورش صفوی، تهران، هرمس،
هارلند، ریچارد، ابر ساختگرایی، فلسفه ساختگرایی و پساساختگرایی، ترجمه فرزان سجودی، تهران، حوزه هنری،
یان کرایب، نظریه اجتماعی مدرن، ترجمه عباس مخبر، تهران، آگه،
Althusser, Louis, Lenin and Philosophy and Other Essays, translated from French, by Ben Brewster, New York and London: Monthly Review Press,
Lévi-Strauss, Claude, Structural Anthropology, translated by Allen Lane, London: The Penguin Press,
Lévi-Strauss, Claude, Structuralism and Ecology, Social Science Information 1973; 12 (1), pp. 7-
Martin, James, Hegemony and the Crisis of Legitimacy in Gramsci, History of the Human Sciences, Vol. 10, No. 1: 37-56. And ash, Scott (2007), Power after Hegemony, Theory, Culture and Society, SAGE, 1997, Vol. 24(3): 55-
Saussure, Ferdinan De, Courses in General Linguistics, edited by Charles Bally and Albert Sechehaye, Translated by Wade Baskin, London: McGraw-Hill Book Company,
چکیده
ساختارگرایی در حوزه مطالعات اجتماعی یکی از گرایشهای نظری پیچیده و با نفوذ است. بسیاری از متفکران مهم جامعهشناسی از مارکس. دورکیم، بوردیو، گیدنز و بسیاری دیگر از نظریهپردازان، دغدغه و دلمشغولی اصلی شان درگیری با ساختارگرایی و تلاش برای بسط این جریان فکری و یا رهایی از آن بوده است. هدف این نوشتار، مشارکت در ابهامزدایی از این جریان با نفوذ فکری و پرداختن به پارهای از اصول نظری آن با ارجاع به آرای تنی چند از مهمترین متفکران کلاسیک آن، یعنی سوسور، لِوی استروس، بارت، آلتوسر و لاکان است. مسئله اساسی در بحث، ساختارگرایی، بحث از سوژه انسانی و تقدم ساختار بر عاملیت است. نقطه مشترک همه نحلههای ساختارگرایی از جمله زبانشناسی، انسانشناسی، اسطورهشناسی و مارکسیسم ساختاری، نفی سوژه انسانی و اصالتدادن به ساختار به جای عاملیت است. اما به لحاظ روششناسی این جریان فکری، پیشاپیش بر اصول و مقدماتی استوار است که بدون پذیرفتن و به کار بستن آن در مطالعات، نمیتوان به نتایج ساختارگرایانه دستیافت. بخشهای مهم این اصول، با ارجاع به آرای دو تن از مهمترین متفکران آن، یعنی سوسور و لِوی استروس، در نوشتار حاضر بررسی شده است.
کلید واژهها: ساختار، ساختارگرایی، سوژه، عاملیت انسانی، زبانشناسی، انسانشناسی، زبان و گفتار.
درآمد
آنچه امروزه «ساختارگرایی» نامیده میشود، زمانی پدید آمد که انسانشناسان، منتقدان ادبی و دیگران دریافتند که زبانشناسی میتواند برای توجیه روش کارشان کمک مؤثری باشد. اما زمانی که آنان زبانشناسی را الگوی کار خود قراردادند، به این نکته پیبردند آنچه را که سوسور بدان پرداخته و مطرح کرده، تحت یک طرح کلانتر نظریی میگنجد که آنان از آن بهعنوان «ساختارگرایی» یاد کردند. ساختارگرایی در نزد آنان چیزی بود که دستِ کم با دو جریان فکری دیگر تفاوت اساسی داشت: پدیدارشناسی ذهنیتگرا و سوژه محور و کنشگرایی فردگرایانه. بدین ترتیب، آنان با قرار دادن اصول فکری سوسور در طرح کلان ساختارگرایی، خط تمایزی میان خود و جریانهای نظری موازی کشیدند
سوسور گرچه آشکارا ساختارگرایی را بر زبان جاری ساخت، اما با تمرکز بر اهمیت رابطهها و نظامی که بر مبنای آن شکل میگیرد، آنچه را که به صورت زمزمههای خاموش، دغدغههای ضمنی و مکنون در درون نظریات متفکران پیشین نهفته بود، صراحت بخشید. بدین ترتیب، آنچه را که سوسور تدوین کرده بود، به نحلهای نظری بدل شد و در ادامه، از درون این نحله شاخههای سر برکشید که بسیاری از رشتههای علوم انسانی را تحت تاثیر قرار داد به گونهای که دلمشغولی اصلی متفکران یا گامزدن در بستر نظری ساختارگرایی شد یا اینکه تلاش کردند به هر نحو ممکن خود را از زیر این چتر فراگستر بیرون کشیده و هویت متمایز و مستقلی برای خود بتراشند
اما ساختارگرایی چیست؟ و آنچه ساختارگرایی نامیده میشود با چه اصولی سروکار دارد؟ مقدم بر طرح دستگاههای نظریی که در درون این نحله شکلگرفته است، لازم است مرور اجمالی بر مفهوم و مراد از ساختارگرایی ارائه شود
ساختار اجتماعی، روابط اجتماعی و عناصر اجتماعی
برای فهم ساختارگرایی راههای مختلفی وجود دارد. بهترین راه، بررسی عناصری است که این دستگاه نظری در بنیاد خویش با ترکیب آنها قوام یافته است. این عناصر عبارتند از: «ساختار اجتماعی»، «روابط اجتماعی» و «عناصر اجتماعی». از نظر استروس، اصل پایهای برای درک مفهوم ساختار اجتماعی آن است که ساختار اجتماعی «نه به واقعیت تجربی، بلکه به الگوهای ساخته شده بر اساس آن واقعیت مربوط میشود».1 بنابراین، ساختار اجتماعی با اصل واقعیت سروکار ندارد، بلکه با سطح انتزاعی از واقعیت در ارتباط است. درحالی که، «روابط اجتماعی» امر واقعی و انضمامی است و «ماده اولیهای است که برای ساختن الگوهایی بهکار میرود که خود ساختار اجتماعی را ظاهر میسازند».2 ضِلع سوم ساختارگرایی را «عناصر اجتماعی» تشکیل میدهد. در واقع عناصر اجتماعی انضمامیترین و در عینحال، کم اهمیتترین ضلع ساختارگرایی به شمار میرود. عناصر اجتماعی امری است که همواره در خدمت ساختار و روابط اجتماعی قرار دارد و صرفاً به عنوان تکیهگاه روابط اجتماعی عمل میکند
بنابراین، نخستین نکته اساسی این است که ساختار اجتماعی با روابط اجتماعی مترادف نیست و ساختار اجتماعی را بههیچ رو نمیتوان بر مجموعه روابط اجتماعیِ قابل مشاهده در یک جامعه مشخص منطبق ساخت. ساختار امری فراتر از روابط است؛ زیرا روابط چیزی است که میان دو عنصر ساختاری رابطه برقرار میکند. در حالی که، ساختار هم خود عناصر و هم روابط میان عناصر را در بر میگیرد. ساختار هرچند از مجموعه روابط به دست میآید، اما در نهایت قابل فروکاستن به روابط نیست. روابط همواره در درون ساختار شکل میگیرد و بر مبنای الگویی که ساختار ارائه میکند، سمت و سوی خویش را معین میکند. بدین ترتیب، این نکته تمایز ظریفی میان دو مفهوم «ساختار اجتماعی» و «روابط اجتماعی» برقرار میکند که از نظر استروس، درک آن از اهمیت اساسی برخوردار است؛ زیرا این «دو مفهوم، چنان به یکدیگر نزدیک اند که اغلب با هم اشتباه گرفته میشوند».3 در حالی است، اگر تصور درستی از تمایز موجود میان این دو مفهوم به وجود نیاید، رسیدن به فهم شفاف و روشن از ساختارگرایی دچار مشکل میشود
از سوی دیگر، روابط مهمتر از عناصراند؛ زیرا عناصر، در حقیقت چیزی است که روابط بر اساس الگوی ساختار بدو میبخشد. عناصر اجزا و بخشهایی اند که هم جایگاه و هم اهمیت و نقش خویش را از شبکه روابطی که در درون ساخت برقرار میشود میگیرد. در واقع عناصر، بدون روابط تکه پارههای بیاهمیتاند که به هیچ دردی نمیخورند. آنچه آنها را به یک امر بدرد بخور و حائز اهمیت بدل میکند، رابطهها ست. بدین ترتیب، ساختارگرایی دستگاه نظری پیچیدهایی است که از بهمزدن توازن میان «ساختار اجتماعی»، «روابط اجتماعی» و «عناصر اجتماعی» به وجود آمده است. طبق این دستگاه فکری ساختار اجتماعی نقش اساسی در جهان اجتماعی دارد و الگوهایی را که ساختار اجتماعی ارائه میکند، روابط اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد و به آنها سمت و سویی مشخص میبخشد. در سرِ دیگر طیف، عناصر به کماهمیتترین بخش این دستگاه بدل میشود، زیرا آنها ماهیت رابطهای دارند و بدون وجود ساخت و روابط فاقد هر نوع اهمیت و کارکرد اساسی اند
به هر حال، همانگونه که استروس تصریح میکند، ساختار اجتماعی در نزد آنها به چیزی گفته میشود که دستِ کم از خصایص زیر برخوردار باشد
نخست آنکه، ساختار باید مشخصه نظام داشته باشد؛ یعنی ساختار باید از عناصری بهگونهای تشکیل شده باشد که تغییری دریکی از آنها، سبب تغییر در تمامی عناصر دیگرشود. دوم آنکه، هر الگویی باید به گروهی از دگرگونیها تعلق داشته باشد که هرکدام از آنها بر الگویی از همان خانواده انطباق داشته باشد، بهصورتی که مجموعه این دگرگونیها یک گروه از الگوها را بسازند. سوم آنکه، مشخصات یادشده در بالا باید امکان پیشبینی این نکته را فراهم کنند که الگو در صورت تغییر یکی از عناصرش، به چه صورت واکنش نشان خواهد داد. سرانجام، الگو باید به صورتی ساخته شود که کارکرد آن بتواند همه واقعیتهای مشاهده شده را پوشش دهد
بنابراین، ساختارگرایی به نوعی از درک و تحلیلی از واقعیتها و رخدادهای اجتماعی اهمیت میدهد که از ورای آشفتگیها، به همریختگیها، تنوع و دگرگونیهای محسوس در جهان اجتماعی در جستجوی نظم و کهن الگویی باشد که رخدادهای اجتماعی بر اساس آن سامان مییابد. ویژگی بارز این نظمی نهفته در پس اشیا و رخدادهای نامنظم ثبات و تغییرناپذیری نسبی آن است. ارجاع به این نظم صرفاً برای سامانبخشیدن اشیا و رخدادها به منظور کاستن از ابهام و پیچیدگی جهان اجتماعی نیست، بلکه از منظر ساختارگرایی، جهان اجتماعی پیشاپیش بر اساس چنین نظم و طرحی ساخت یافته و شکل گرفته است. در نتیجه، ساختارگرایی نوعی سادهسازی امور برای قابل فهم کردن آنها نیست، بلکه پیچیدهکردن آن و سرباز زدن از تحلیل اشیا و رخدادها بر اساس روابط میان اشیا و عناصر ملموس و مشاهدهپذیر در سطح جهان اجتماعی است. کاستی اساسی بسیاری از تحلیلهای اجتماعی آن است که پدیدهها و کل جهان اجتماعی را به امور مشاهدهپذیر و روابط حاکم میان آنها تقلیل میدهند، در حالی که از منظر ساختارگرایی، این امور و روابط میان آنها اگر چنانچه پیشاپیش طرح و الگویی درکار نباشد که جایگاه و جهت این روابط و امور را تعیین نماید، بیمعنا و غیرقابل درک میگردد. عناصر و روابط میان این عناصر تنها در قالب یک طرح پیشینی و الگویی که مسیر و جهت روابط و بر اساس آن جایگاه عناصر را تعیین نماید، معنادار و قابل درک میشود. از اینرو، عناصر و روابط میان آنها همواره ممکن است تغییر کند، جای یک عنصر را عنصر دیگری بگیرد و نوعی رابطه میان دو عنصر در جریان زمان نیز تغییر کند، اما ساختار و طرح پیشینی همچنان بدون تغییر و پابرجا باقی بماند. این نکته حکایت از آن دارد که عناصر و روابط میان آنها از اصالت برخوردار نیست و اهمیت زیاد ندارد. جابهجایی و تغییر در این عناصر و روابط، همواره موجب تغییر و دگرگونی اساسی نمیگردد. میتوان همه این عناصر را تغییر داد، بی آنکه ذرهایی از تغییرات در سطح ساختار امکانپذیر گردد. اما زمانی که ساختار تغییر میکند، همه چیز از جمله عناصر و روابط میان آنها نیز تغییر میکنند. تفاوت نمیکند که این عناصر همان عناصر پیشین باشد، یا عناصر دیگری جای آنها را گرفته باشد. به هر حال، همه چیز از بنیاد تغییر میکند و مناسبات و روابط میان اشیا و رخدادها از منطق و نظم دیگری تبعیت میکند. ساختارگرایی از این لحاظ، مدعی دستیافتن به لایههای بنیادین اشیا و پدیدههاست. از این رو، این نوع تحلیل را واجد عمق و ژرفایی میبیند که دیگر رویکردهای نظری و فکری از آن بیبهره است
آنچه بیان شد هرچند تصویر اجمالی از مفاهیم بنیادین ساختارگرایی ارائه میکند، اما فهم دقیق ساختارگرایی به مثابه یک جریان نظری ممکن نیست، جز آنکه پارهای از اصول نظری آن را نیز مرور کنیم
تقدم ساختار بر عاملیت
کلمات کلیدی :