سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسرکم ! ... اندرزهای حکیمان را بپذیر و فرمانهایشان را پی گیری کن [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به پسرش محمّدبن حنفیه ـ]

مقاله الفبای داستان نویسی تحت فایل ورد (word)

ارسال‌کننده : علی در : 95/2/30 2:59 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله الفبای داستان نویسی تحت فایل ورد (word) دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله الفبای داستان نویسی تحت فایل ورد (word)   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله الفبای داستان نویسی تحت فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله الفبای داستان نویسی تحت فایل ورد (word) :

الفبای داستان نویسی

چه کسانی می توانند هنرمند باشند؟
وارد شدن در هر رشته ای نیازمند وجود یک زمینه قبلی در شخص داوطلب است.پیش زمینه عالم هنر نیز به اعتقاد عده ای وجود «هوش» و «حساسیت» در شخصی است که می خواهد به این وادی قدم بگذارد. یک مطالعه سطحی در زندگی هنرمندان اصیل و مشهور جهان نشان می دهد که آنها از این دو ویژگی برخوردار بوده اند.

منظور ازهوش، داشتن بهره هوشی بالاتر از متوسط و مقصود از حساسیت، داشتن آنتنهای حسی قوی و تیزتر یک فرد نسبت به پیرامون خود در مقایسه با افراد دیگر است به طوری که فرد در قبال مسائل و اتفاقاتی که در پیرامون او و جهان رخ می دهد عکس العملهایی به مراتب عمیقتر و گسترده تر نشان می دهد.در برابر حوادث مختلف بسته به نوع آن مانند بچه ها از شادی لبریز یا مانند زنان به سادگی اشک بریزد و یا مانند افراد زود رنج و کم تحمل از عمق وجود خشمگین شود و از شدت خشم همه چیز را به هم بریزد.

هوش و احساس کامل دو عنصر لازم برای ورود به عرصه هنر است
وقتی مجموعه متناسبی از این دو عامل در شخصی جمع شد و با یک ذوق تربیت یافته هنری همراه شد، ما شاهد یک «هنرمند بالقوه» خواهیم بود، یعنی هنرمندی که تنها استعدادهنری دارد اما هنوز این استعداد به عرصه ظهور نرسیده است. برای بالفعل شدن این استعداد مطالعه، تحقیق وتمرین بسیار زیاد تا حد اشباع شدن در آن رشته خاص باید انجام گیرد تا فرد فوت و فنها و چم و خمهای آن رشته را به خوبی فرا بگیرد تا کاملابر آن فنون مسلط و سوار شود.

برای قصه نویس شدن نیز باید مراحلی طی شود که از آن جمله خواندن هزاران داستان است. یعنی وقت گذاشتن و به قول قدیمیها دود چراغ خوردن وشب بیداری ها وگذشتن از بسیاری از تفریحات و مشغولیتهای دیگر.

برای قصه نویس شدن باید مراحلی طی شود که از آن جمله خواندن هزاران داستان است
در این راه میان بر وجود ندارد باید تمام راه را رفت و آن هم پیاده تا به سر منزل مقصود رسید. تحمل این رنجها نه تنها در مراحل ابتدایی آن وجود دارد بلکه تا رسیدن به مرحله پختگی و کمال نیز باید ادامه یابد.

در باره رمان عظیم حدودا دوهزار صفحه ای «جنگ وصلح» اثر «لئو تولستوی» نوشته اند که او آن را هفت بار پاکنویس کرد. حال آنکه دنیا او را از نوابغ کم نظیر عالم ادبیات می داند.

«ارنست همینگوی» می گوید داستان «پیرمرد و دریا» را بیش از دویست بار باز نویسی کرده است. غرض آنکه خوش باوری و ساده انگاری است که کسی گمان کند بدون کوشش و تلاش بسیار و تنها با داشتن ذوق واستعداد هنری می تواند در این راه به جایی برسد و یک شبه ره صد ساله را بپیماید و به قله های موفقیت دست یابد. پس کار خود را با خواندن داستانهای مختلف وبرگزیده شروع می کنیم.

 

از کجا آغاز کنیم؟
کسی که می خواهد قصه نویس خوبی شود حتما باید از همان دوران کودکی قصه بخواند و خیلی زیاد هم بخواند. اما این تاکید نباید کسی را به اشتباه بیندازد که مطالعه چنین شخصی تنها باید به قصه محدود شود. موضوع کار قصه نویس انسان و زندگی است. انسان یک موجود چند بعدی است و در مسیر زندگی خود با کل هستی در ارتباط بده و بستان متقابل است.
پس نویسنده برای طرح درست ودقیق و کامل انسان در قصه هایش مجبور است به شناختی کامل از هستی، جهان، طبیعت، خود و سایر موجودات دست پیدا کند. او تاریخ و گذشته ای دارد و در این سیر تاریخی شکستها و پیروزیهایی را پشت سر گذاشته، آزمایشها و خطاهایی کرده، خام بوده و پخته شده تا به صورت امروزی در آمده است. پس نویسنده لازم است چیزی از تاریخ زندگی نوع انسان، تاریخ نژاد و کشورش و آداب و رسوم ملت خود بداند.
نویسنده برای طرح درست ودقیق و کامل انسان در قصه هایش مجبور است به شناختی کامل از هستی، جهان، طبیعت، خود و سایر موجودات دست پیدا کند
از دیگر سو، انسان تنها بعد مادی و جسمانی ندارد و دارای جنبه ای عمیقتر و پیچیده تر ـ که از آن به بخش روحی ومعنوی یاد می کنند ـ است و باید این جنبه را هم به خوبی شناخته و مطالعاتی نیز در این زمینه داشته باشد.
از جمله یک نویسنده باید در زمینه های مذهبی، سیاسی، اجتماعی، روان شناسی و مردم شناسی وغیره مطالعات عمیقی انجام دهد.

پس از طی این مراحل او بایدبا دید و زاویه ای جدید به پیرامون خود نگریسته و جنبه های جدیدی از موضوعات را کشف کند. او باید بتواند بر آفت بزرگ «عادت» و «روز مرگی» غلبه کند و هیچ چیز را عادی و معمولی تصور نکند بلکه به هر چیز و هر کس چنان نگاه کند که گویی اولین بار است آن را می بیند. آنگاه است که در میان همین جریانها و پدیده های از نظر دیگران معمولی زندگی، چیزهایی را خواهد دید و کشف خواهد کرد که بقیه متوجه آنها نشده اند.
یکی از قصه نویسان مشهور می گوید:

آنچه را که انسان می خواهد در قصه بیان کند، باید مدتی دراز و با دقت فراوان نگاه کند، تا بتواند جنبه ای از آن را پیدا کند که پیش از آن به وسیله هیچ کسی گفته نشده باشد
حرف آخر

لئو تولستوی، نویسنده شهیر روسی می گوید: «هنر انتقال احساس تجربه شده است.»
یعنی در واقع، یک اثر هنری از زمانی شروع به آفریده شدن می کند که هنرمند در چار چوب یکی از قالبهای هنری، دست به کار انتقال احساسی که خود پیشتر به ژرفترین شکل ممکن آن را تجربه کرده است، به مخاطبانش می شود.
اگر هنرمندی به شرح و وصف و تجسم چیزها و حسهایی که خود با آنها آشنایی عمیق و بی واسطه ندارد، بپردازد حاصل کارش نمی تواند دارای اصالت هنری لازم باشد. به همین سبب نیز، اثر مخلوق او، تا ثیری را که لازمه یک اثر هنری ارزشمند است برمخاطبانش نخواهد گذاشت .

بعد دیگر کار، به عشق و علاقه هنرمند به موضوع و عناصر کارش ارتباط پیدا می کند. به بیانی دیگر:
شرط رسیدن برای جذاب و مؤثر از کار در آمدن یک اثر هنری، آن است که هنرمند، تا خود به شدت تحت تاثیر موضوعی قرار نگیرد در صدد خلق اثری در آن باره بر نیاید
زیرا:
«ذات نایافته از هستی بخش

کی تواند که شود هستی بخش»
و سخن تنها آن زمان که از دل بر آید، بر دل می نشیند.

ویژگیهای یک قصه خوب کدامند؟
در این مورد به طور خلاصه می توان به ویژگیهای زیر اشاره نمود:
1) – خدا محوری:
یک قصه خوب قبل از هر چیز باید خدا محور باشد. یعنی در همه جای آن خدا حضور داشته باشد. معنی این حرف آن نیست که جا و بیجا، با مناسبت یا بی مناسبت نام خدا یا آیا ت قرآن را بیاوریم ، بلکه بدان معنا ست که نشان دهیم قصه از یک تفکر توحیدی سرچشمه گرفته و جوشیده است. علاوه بر اینکه به غیر از نشان دادن ارزشهای عالی انسانی به خواننده برسانیم که محور عالم وجود خداست و سرچشمه همه خیرها و فیوضات اوست و انسانها در این میان وسیله ای بیش نیستند و هر چه نیکی و خوبی هم که از قهرمانان و شخصیتهای بزرگ داستان سر می زند همه از طرف خدا بوده و آنها تنها واسطه ای بوده اند که خدا این توفیق را به آنان داده در خدمت همنوعان خود باشند.
2) – عبرت انگیزی:
خداوند یکی از ویژگیهای عمده قصه های قرآنی را «عبرت انگیزی» ذکر کرده است.
«لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب»
و این ویژگی آن قدر مهم است که اگر داستانی فاقد آن باشد، یعنی صرفا برای سرگرمی و تفریح خواننده یا به شگفتی انداختن او نوشته شده باشد، از نظر ما چیزی در حد یک لطیفه یا معماست و نباید اسم قصه را روی آن گذاشت بنابراین قصه نویس های مسلمان هرگز نباید صرفا برای سرگرم ساختن و تفنن خواننده دست به قلم ببرند؛ چون در این صورت، حداقل اجر معنوی از این کار نخواهند برد.
3) – کشش ، جذابیت وگیرایی:
قصه ای که جذاب و گیرا نباشد و نتواند تا آخرین لحظات خواننده را همراه خود بکشد ولو با بهترین پیام و محتوی، قصه موفقی نخواهد بود، قصه خوب قصه ای است که این هر دو یعنی محتوا و پیام و کشش و گیرایی را با هم داشته باشد؛ و نمی توان به صرف داشتن یک محتوای خوب، جذابیت و گیرایی را نادیده گرفت.
4) – طبیعی و منطقی و قابل قبول بودن روال داستان:

قصه باید طوری نوشته شود که خواننده بتواند ماجراهای آن را باور کند. یعنی اصل علت و معلول به دقت در قصه رعایت شود به طوری که هر ماجرا نتیجه طبیعی ماجراهای قبلی و مؤثر در ماجراهای بعدی باشد، و طوری زمینه لازم برای وقوع ماجراها فراهم شود که خواننده در محتمل بودن آن شک نکند.
5) – گزیده گویی:
حاشیه روی زیاد از حد، خارج شدن از موضوع اصلی قصه، وپرداختن به مسائل فرعی که چندان نقشی در پیشبرد قصه ندارد، باعث کسل شدن خواننده و خارج شدن رشته کلام از دست او می شود.
6)- نثر یا زبان قصه:

نثر یا زبان قصه بایستی متناسب با موضوع قصه و نیز گروه و قشری باشد که برای او می نویسیم.
7) – عفت قلم:
نویسنده مجاز نیست تحت این عنوان که «حرفی که از دهان شخصیتهای داستان بیرون می آید متناسب با تیپ و خصوصیات اجتماعی آنان باشد یا؛ بیان این حرفهای غیر اخلاقی ، داستان را طبیعی و ملموس تر جلوه خواهد داد.»
سخنان زشت و موهن را حتی از زبان آنان ، در نوشته اش بیاورد. در صورت لزوم بایستی غیر مستقیم و در لفافه به بیان این موضوع پرداخت.

بطور کلی یک قصه خوب دارای ویژگیهای زیر است :
خدامحوری ، عبرت آموزی ، کشش و جذابیت ، منطقی و عقلانی بودن ، گزیده گویی ، نثر متناسب ، عفت قلم و کلام ، تقوی ، پرداختن به ریشه ها و یکدست بودن نوشتار.
8) – تقوی در نوشتن:
نویسنده مجاز نیست محور داستانش را روی سوژه های صرفا جنسی و شهوانی قرار دهد، و در قصه های معمولی نیز مجاز نیست به بهانه طبیعی و ملموس تر جلوه دادن قصه، به ذکر صحنه های جنسی یا توصیف اندام و ریزه کاری های صورت زنان بپردازد. و در هر حال باید توجه داشته باشد که قصه های او را ممکن است افراد گوناگون با افکار و روحیات مختلف و در سنین مختلف بخوانند و اگر خدای ناکرده قصه او باعث بیدار شدن غرایز جنسی خفته ای حتی در یک نفر، یا تشدید آن در فرد دیگری بشود، عواقب ناشی از آن مستقیما متوجه نویسنده قصه خواهد بود و او در پیشگاه خدا و خلق خدا باید پاسخگو باشد.
9) – برخورد ریشه ای با مسائل:
قصه خوب تنها به بیان سطحی درد ها نمی پردازد بلکه ریشه ای با مسائل برخورد می کند و عمق آنها را نشان می دهد. به عبارت دیگر علتها را هدف قرار می دهد، نه معلولها را!
او از معلولها به علتها می رسد، نه آنکه در معلولها در جا بزند و احیانا آنها را به عنوان علت نیز معرفی بکند. البته این کار باید بسیار ظریف و هنرمندانه صورت بگیرد. همچنین وظیفه قصه نویسی تنها بیان دردها نیست بلکه باید چاره درد را که همان پیاده شدن صحیح احکام اصیل اسلامی در سراسر جهان است را نیز بیان کند. در غایت بیش از آنکه محرک احساس باشد، راهگشا و راهنما و مرشد باشد.
10) – یکدست بودن نوشته:
به این معنی که یک نوع هماهنگی و ارتباط دقیق بین تمام اجزاء قصه (مقدمه ، ماجراها ، شخصیتها ، محیط ، پایان و گره گشایی و;) وجود داشته باشد، و نوشته در طول کار ، دچار نوسانهای نابجا نشود.

چه موضوعهایی را برای داستان انتخاب کنیم؟
در میان ماجراهای مختلفی که در طول زندگی برای شما به عنوان یک نویسنده اتفاق می افتد یا خود شاهد آن بوده یا از دیگران شنیده یا تخیل کرده اید تنها ماجراها یی قابل تبدیل به داستان هستند که آنقدر غیر معمولی، غیر تکراری و واجد آنچنان تازگیها و ارزشهایی باشند که قابلیت بازگویی برای جمعی وسیع در حد یک جامعه و ملت را داشته باشند.
موضوعی که بناست محور یک داستان قرار گیرد اگر هیچ خصوصیت بارزی نداشته باشد، حداقل باید دارای نکته ای باشد که آن را از موضوعهای معمولی و تکراری متمایز کند. عده ای قابل توجه از مردم داستان را برای تغییر ذائقه و ایجاد تنوع در زندگی خود می خوانند پس دور نیست که در داستان به دنبال فرهنگها، فضاها و آدمهایی بگردند که با آنچه پیوسته پیرامون خود می بینند متفاوت باشند. خواهان ماجراهایی باشند که خود به سبب محدودیت های شخصی وشرایط خاص اجتماعی شان قادر به درگیر شدن با آنها نیستند و در یک کلام طالب داستانی هستند که برای ساعتی ولو در عالم خیال نسیمی از تازگی بر زندگی آنها بوزاند و به هیجانشان بیاورد.
گروهی دیگر طالب دریافت شناختی عمیقتر از خود و دیگران و مشارکت در تجارب ناب عاطفی و احساسی همنوعان خویش از طریق داستان هستند. یا نگاه طنز آمیز به گوشه هایی از زندگی مردم می تواند برای عده زیادی از مردم جذاب باشد.
نویسنده ای که در انتخاب موضوع داستانش و کار روی آن به این موارد و خواستهای مخاطبانش بی توجه باشد، متقابلا نباید از آنان توقع استقبال و همدلی داشته باشد. نویسنده ای که می خواهد هم در حد کافی خواننده داشته باشد و هم اثری فراتر از یک وسیله تفریحی و سرگرمی برای مخاطبان خود خلق کند باید مراقب باشد که موضوع داستانش را با دقت کافی انتخاب نماید.
از میان نویسندگان موفق در این زمینه می توان از آقای سید مهدی شجاعی نام برد. برخی از آثارخواندنی ایشان عبارتند از : ضیافت ، ضریح چشمهای تو ، امروز بشریت ، دو کبوتر – دو پنجره –دو پرواز.

ویژگیهای یک نثر خوب داستانی

در راستای آموزش مبانی داستان نویسی ، به مواردی همچون :الفبای قصه نویسی ،ویژگیهای یک قصه مناسب ، وموضوعات داستانها پرداختیم . امروز و در دنباله بررسی این موارد به مقوله ویژگیهای یک نثر داستانی مناسب می پردازیم .
— ویژگیهای یک نثر خوب و مناسب داستانی
1 – انتخاب صحیح و دقیق کلمات:

در ادبیات تنها وسیله انتقال فکر واحساس کلمات هستند. نویسنده اگر شخصی مسلط بر زبان شد، در به کار گیری هر کلمه، ترکیب، تعبیر، تشبیه، حرف اضافه وحتی هر علامت نگارشی در متن خود منظور خاصی خواهد داشت. او به وسیله هر یک از این انتخابها می خواهد فکر و احساس یا تصویر خاصی را به خواننده اثرش منتقل کند.
به تعبیر پیش کسوتها هر کلمه، بار عاطفی و احساسی خاصی دارد. به همین خاطر برای بیان هر حس تنها یک کلمه یا تعبیر وجود دارد و نویسنده باید همان را به کار بگیرد، نه کلمات مترادف آن را، تا بتواند حس مورد نظر را به خواننده منتقل کند.
یک نثر خوب مثل یک بنای زیبا و مستحکم است که در آن هیچ چیز نابجا و زایدی وجود ندارد. همه چیز به جای خود و به اندازه است به همین علت است که می گویند در یک نثر هنری اصیل هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست.

2 – تازگی و زنده بودن:
یک نویسنده باید از تعبیرات و تشبیهاتی استفاده کند که زنده و معاصر با زبان قصه باشد نه تعبیراتی که در گذشته استفاده می شده و امروزه به کار نمی رود. مانند روی زیبا که در هزار سال پیش به ماه آسمان تشبیه می شده و حال بر اثر استعمال مکرر تازگی خود را از دست داده و از آن روح، انرژی و بار عاطفی خالی شده است. پس در یک نثر داستانی اصیل و خوب باید از تشبیهات بکر و دست اول استفاده کرد.
3- بی پیرایگی:
از ویژگیهای مثبت یک نثر داستانی خوب این است که خواننده در عین دریافت آن مواردی که منظور نظر نویسنده است، وجود چیزی به نام نثر جدای از داستان را احساس نکند. باید همانند هوایی که تمام اطراف ما را احاطه کرده و زندگی ما در لحظه لحظه اش به آن وابسته است، نثر داستان هم باشد و نباشد؛ تاثیر بگذارد ولی دیده نشود و تنها زمانی به وجود آن پی ببریم که اختلالی در جریان طبیعی آن به وجود بیاید. نباید با تکلف و پیچیدگی نوشت بلکه ساده و روان ولی در عین حال زیبا نوشت.
4 – ایجاز:
ایجاز همان کم گفتن و گزیده گفتن است. یعنی نویسنده آنقدر بر زبان مسلط باشد که با کمترین کلمات بیشترین مقصود ممکن را برساند و نوشته اش چیزی اضافه نداشته باشد. نگاه کنید که سعدی با تعداد کمی کلمه چقدر مطلب بیان کرده است حال آنکه اگر بخواهید همین چند سطر را معنی کنید مجبورید تعداد کلماتی به مراتب بیشتر از این مصرف کنید : — «منت خدای عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.»
5 – یکدستی نثر :
هماهنگی یا یکدست بودن نثر نیز از امتیازات یک قصه خوب است. منظور از یکدستی این نیست که نوشته از آغاز تا پایان یک آهنگ ثابت و یکنواخت داشته باشد. به عکس یک قصه هنری قصه ای است که آهنگ نثرش با آهنگ حرکت داستان و ماجراهای آن همخوانی داشته باشد. به عبارت دیگر ارتباط نثر با صحنه ها و حوادث مختلف داستان درست مثل ارتباط موسیقی با آواز در یک سرود است. در داستان گاه اوضاع آرام است و زمانی ماجراهای تند و هیجان انگیز اتفاق می افتد. صحنه ای خشونت آمیز است و صحنه ای دیگر حالتی عاطفی و تاثر انگیز دارد. نثر قصه اگر بخواهد یکنواخت باشد نثر فنی موفقی نخواهد بود ولی باید نثری یکدست و روان داشته باشد.
6 – تناسب نثر با موضوع قصه:
هر قصه ای نثر مخصوص به خود را می طلبد. مثلا یک قصه تاریخی مربوط به هزار سال پیش نثر ی را می طلبد که مناسب قصه امروزی نیست. همچنان که در نوشتن یک قصه احساسی و عاطفی باید طوری نوشت و در یک قصه خشن جنایی – پلیسی یک طور دیگر یا در یک داستان فکاهی و طنز آمیز باید نثری مخصوص را به کار برد.
در داستانهای تخیلی به دلیل بی زمان و مکان بودن هر چه نثر غریبتر و غیر آشناتر باشد بهتر است و داستان جالبتر می شود.
7 – غنا:
هر زبانی به طور معمول دارای دهها هزار کلمه مختلف است و در آن، برای بیان یک موضوع گاه چندین کلمه متفاوت وجود دارد. نویسنده ای که حافظه اش گنجینه ای غنی از لغات دارد، نثری می آفریند که از تکرارهای زیان آور و فقر لغت بری است. حال آنکه نویسندگان بی مایه، تعداد معدودی لغت بیشتر ندارند که از زیادی استعمال در نوشته توی ذوق می زند.
از سوی دیگر فرهنگ عامیانه و ادبیات هر کشوری لبریز از تکیه کلامها، ضرب المثلها، کنایه ها و تشبیهات است که به آن زیبایی و غنا می بخشد. نویسنده باید بر این فرهنگ و ادبیات مسلط باشد تا بتواند نثر خود را از خشکی و بی روحی و یکنواختی نجات دهد و به آن غنا ببخشد.

پیرنگ یا طرح داستان

تعبیرپیرنگ به جای «PLOT» که اولین بار «ارسطو» به کار برد، نخستین بار توسط «محمدرضا شفیعی کدکنی» پیشنهاد شد و به وسیله «جمال میر صادقی» به کار گرفته شد.
پیرنگ در واقع همان بیرنگ است. بیرنگ طرحی است که نقاشان به روی کاغذ می کشند و بعد آن را کامل می کنند، یا طرح ساختمانی که معماران می ریزند و از روی آن ساختمان را بنا می کنند.
وقتی بذر اولیه ای که استعداد تبدیل شدن به یک داستان را دارد، در مزرعه ذهن شخص کاشته شد نباید بلافاصله به کار نوشتن پرداخت. بلکه باید به وسیله چشمه های جاری خیال و عاطفه و تجربه های انسانی آن را آبیاری کرد و با یک توجه و مراقبت پیوسته آن را پرورش داد تا به صورت کاملتر و بهتری در بیاید.
حاصل این فعالیت شدید تخیلی، عاطفی و روانی در کاملترین و بهترین صورت خود، شکل گیری یک قصه یا پیرنگ داستان در ذهن نویسنده است. در این مرحله باید این طرح را یادداشت کرده و در شرایط و فرصت مناسب از آن داستانی خلق کرد.
به گفته سامرست موام:
«پیرنگ به منزله خطی است که به توجه خواننده سمت می دهد. و در داستانسرایی، این شاید مهمترین نکته باشد. زیرا با سمت دادن به همین توجه است که نویسنده خواننده را صفحه به صفحه با خود می کشاند و حالت مورد نظر را در او ایجاد می کند.»
بنا بر این هر چه پیرنگ فنی تر و دقیقتر باشد به همان نسبت می توان امیدوار بود که داستان مربوط به آن پر کشش تر و مؤثرتر خواهد بود.
خلاصه فشرده اما کامل و گویایی که شامل خط سیر ماجراهاست و ما پس از دیدن یک فیلم یا نمایش یا مطالعه یک داستان برای دیگران بیان می کنیم همان قصه داستان یا پیرنگ است که حاصل دیده ها شنیده ها، تجربه ها و یا تخیل آزاد افرادی است که ممکن است لزوما داستان نویس هم نباشند.
مثال ساده و در عین حال گویایی از «فورستر» در زمینه قصه داستان یا همان پیرنگ هست که توسط بسیاری از کسانی که وارد این موضوع شده اند، بارها تکرار شده و مورد استناد قرار گرفته است. اومعتقد بود:
«شاه مرد و پس از چندی، ملکه نیز در گذشت» یک قصه است. زیرا روایتی از رویدادهاست که به ترتیب زمانی وقوعشان آرایش یافته اند. اما«شاه مرد و پس از چندی، ملکه از فرط اندوه در گذشت» پیرنگ است. در این جا نیز توالی حفظ شده ،لیکن حس بر آن سایه افکنده است.
همین مرگ ملکه را در نظر بگیرید:
اگر قصه باشد، می گوییم:«خوب ،بعدش چه؟»
اگر پیرنگ باشد، می پرسیم: «چرا؟»

ویژگیهای یک پیرنگ فنی

یکی از راههای دستیابی به چنین پیرنگی، ترتیب و تنظیم حساب شده و هوشمندانه حوادث اعم ازاصلی و فرعی است. نویسنده نباید خود را در قید و بند ترتیب توالی زمانی وقوع حوادث قرار دهد بلکه بسته به نیاز تاثیر مورد نظر خود از داستانش می تواند در این ترتیب دخالت کند. مثلا در برخی موارد، آن را به هم بریزد و جای حادثه 1 و 3 را با یکدیگر عوض کند. یا موردی را که در ابتدای داستان است به انتهای داستان ببرد. این دخالت و جابجایی، لااقل به دو قصد انجام می گیرد:
1- هر چه تاثیر گذارتر کردن مضمون و محتوای مورد نظر نویسنده
2- ایجاد یا تقویت عامل انتظار و حفظ آن تا پایان داستان
این عمل برای راز آمیز شدن داستان و جلوگیری از خطی وصاف بودن داستان بکار می رود و پیچ و خمهایی به آن داده می شود تا علاقه خواننده تا پایان داستان حفظ شود.
یکی دیگر از ویژگیهای یک پیرنگ فنی وجود رابطه علت و معلولی بین حوادث مختلف است. هیچ یک از اتفاقاتی که در داستان رخ می دهد بی دلیل و بدون ریشه نیست هر چند منشاء آنها بلافاصله آشکار نشود. این حوادث بر شخصیتها اثر می گذارند و شخصیتها نیز متقابلا بر حوادث مؤثرند.
البته باید این حوادث طبیعی و محتمل الوقوع به نظر برسند تا برای خواننده قابل پذیرش باشند نه این که دور از ذهن و محال به نظر آیند که به «واقعیت نمایی » داستان مربوط است.
در هر اثر هنری حتی نوع واقعیتگرای آن، تخیل نویسنده نقشی قابل توجه ایفا می کند. مبالغه، از طریق بزرگ نمایی برخی عناصر و کوچک نمایی بعضی عنصرهای دیگرهست، حذف و اضافه هست و موارد دیگر همچنین تصرفها و دخالتهایی که هنرمند در واقعیت می کند تا از میان آن،جنبه هایی را که مورد نظرش است برجسته تر و چشمگیرتر کند. با این همه، نکته ظریف و حساس در این ارتباط این است که همه این کارها باید به گونه ای صورت گیرد که حاصل کار، قابل قبول و باور پذیر به نظر برسد.
«تصادف» یک چرخش ناگهانی در وقایع داستان است بی آنکه قهرمان داستان در آن دخیل باشد.
در بعضی موارد می توان از عامل تصادف در داستان استفاده کردکه عبارتند از:
1- اگر شروع داستان با یک تصادف باشد. مثلا عوض شدن دو کیف یک شکل در کوپه قطار که محتوای یکی از کیفها با ارزش باشد.
2- چنانچه تصادف علیه قهرمان داستان عمل کند.
3- اگر تصادف، درجهت پیچیده تر کردن پیرنگ داستان به کار گرفته شود.
پس ویژگیهای یک پیرنگ فنی سه مورد است: «راز آمیزی، وجود رابطه علت و معلولی و واقعیت گرایی» که یک نویسنده موفق از آنها بهره می گیرد.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید


کلمات کلیدی :